«در انتهای شب»؛ داستان یک نرمش قهرمانانه داستان «در انتهای شب» در پروسه طراحی خود، از یک زوج آسیبپذیر رونمایی میکند که این محدودیت کاراکتر، بهرهبرداری هوشمندانهای از باگهای شخصیتی و آدمهای اطراف این زوج به عمل میآورد. به گزارش فیلمنت نیوز، مینیسریال «در انتهای شب» محصول اختصاصی فیلمنت یکی از آثار وسوسهانگیز این روزهای شبکه نمایش خانگی است؛ کاری که تلاش دارد تا با بسط مفهومی تعلیق در هر قسمت خود، علاوه بر رمزگشاییهایی پیدرپی، سهم درستی از منطق روایی در یک داستان امروزی ایفا کند. داستان در پروسه طراحی خود، از یک زوج آسیبپذیر رونمایی میکند که این محدودیت کاراکتر، بهرهبرداری هوشمندانهای از باگهای شخصیتی و آدمهای اطراف این زوج به عمل میآورد و به همین دلیل است که علاوه بر خط روایی قدرتمند تعلیق در داستان، شاهد پیرنگهایی عاشقانه، اجتماعی و کاری در دل این سریال هستیم. آمیختگی این جوانب با یکدیگر و همراستایی در پروار کردن هسته مرکزی روایت، سبب شده تا «در انتهای شب» جذابیتهای ساختاری بسیاری برای مخاطبش داشته باشد. این جذابیت زمانی اثرگذاری بیشتری دارد که میبینیم تشتت هارمونیک هوشمندانهای در مهندسی روایت هر قسمت به عمل آمده بهطوریکه تاکنون که چهار قسمت از «در انتهای شب» منتشر شده، داستان همواره در یک حالت پینگپنگی میان جوانب مختلف داستان در رفتوآمد است و همین سبب میشود تا علیرغم ورود داستان به مباحث مختلف، آدمهای دیگری نیز به روایت ورود کنند که بار جذابیت داستان را بیشتر کرده است. داستان «در انتهای شب» برای ورود به چنین اتمسفری، یک افتتاحیه درخوری دارد. داستان مهیب اتوبوس اشتباهی، نوید یک کار پرتعلیق را دارد. تا پایان قسمت دوم، سریال روی لبه باریکی از کنشمندی قهرمانانش در حرکت است و بهنوعی علاوه بر دانهپاشی، به تشریح وضعیت میپردازد. رسالت اصلی «در انتهای شب» اما از قسمت سوم آغاز میشود؛ قسمتی که تعیینکننده بود و نشان میداد حالا که سریال، یک وضعیت خاص را تشریح کرده و همه چیز همانگونه خطی و طبق پیشبینی مخاطب پیش رفت، اکنون چه مسیر دراماتیکی را در پیش خواهد گرفت. از قسمت سوم، مهندسی خوبی برای فضاسازیهای جدی در یک دوران جدیدی از زندگی قهرمانها شکل میگیرد که همان مولفههای پرتعلیق را در پیش میگیرد و میتواند جذابیتهای خود را برای مخاطب بیشتر کند؛ جذابیتی که تا پایان قسمت چهارم حفظ شده و اکنون با رویهای که داستان در پیش گرفته و المانها روانشناختی، بهشکلی گلدرشتتر در پروسه داستانی نمود پیدا کرده، توانسته مخاطب خود را به دنبال کردن این قصه ترغیب کند. البته که تصور میشود داستان، هر چه جلوتر میرود از آن شکل خاص بودن خود جدا شده و عمومیت بیشتری پیدا میکند. این فضا، با ورود کاراکتر ثریاخانم و دوقطبی معناداری که میان ماهی و ثریا شکل گرفته، علاوه بر افزایش بار رومنس داستان، سبب شده تا جذابیتهای یک داستان خاص، حالا طیفهای بیشتری از مخاطبان را دربرگرفته و با قدرت بیشتری بهنسبت قسمتهای اول و دوم، به جلو پیش رود. این پیشروی از این حیث مهم تلقی میشود که سریال با در پیش گرفتن چنین سیاستی، از حیثیت حرفهای خود عقب ننشسته و موفق شده تا با اقتدار ذاتی خود، علاوه بر مخاطبان خاص چنین روایتهایی، طیفهای قشرینگرتری را با خود همراه کند که این مهم، یک امتیاز خوب برای این سریال قلمداد میشود. البته که در پیش گرفتن چنین رویهای، همواره مسیرهایی تازه را در پیشگاه مخاطب قرار میدهد. این فضا، علیرغم اینکه حس کنجکاوی مخاطب را برای پیگیری داستان بیشتر میکند اما در مقام چالشی بزرگ برای سریال به حساب میآید که تا چه اندازه میتواند با فضاسازیهای روایی جدید، از پس این مهندسی برآید. این چالش تا پایان قسمت چهارم، به نفع سریال و البته مخاطبانش تمام شده است. حال باید منتظر ماند و دید که چه طراحیهایی برای تداوم مسیر داستانی اندیشیده شده است. این چالش با توجه به محدودیت قسمتهای باقیمانده، اشتیاق مخاطب را برای پیگیری داستان، بیشتر کرده است. مجتبی اردشیری |