
از ملوانی آماتور تا ناخدای دریای عشق«او سراسر زندگی اش گرسنه عشق بوده است. طبیعتش در آرزوی عشق بود، و در این راه سخت و آبدیده شده بود. او نمی دانسته است که به عشق نیاز دارد. اینجا هم نمی دانست. - او سراسر زندگی اش گرسنه عشق بوده است. طبیعتش در آرزوی عشق بود، و در این راه سخت و آبدیده شده بود. او نمی دانسته است که به عشق نیاز دارد. اینجا هم نمی دانست. فقط آن را در عمل دید و در برابرش لرزید، و گفت چه ظریف، عالی و باشکوه است. عصر ایران؛ جواد لگزیان- اولی، کلید انداخت، در را باز کرد و رفت تُو، پشت سرش جوانکی سراسیمه داخل شد و کلاهش را ناشیانه برداشت. لباسی زمخت بر تن داشت که بوی دریا می داد، و خوب معلوم بود که با وارد شدن به این تالار بزرگ، خودش را گم کرده است. نمی دانست کلاهش را چه کار کند؛ داشت می چپاندش توی جیب کتش که اولی از دستش گرفت. این کار را آرام و طبیعی انجام داد، و جوان دستپاچه، از همراهش تشکر کرد. پیش خود گفت: اون می دونه که چه کار باید کرد. نمی ذاره دست از پا خطا کنم. در سانفرانسیسکوی اوایل سده بیستم ملوانی پاکباز به نام مارتین، دل به زنی زیبا از خانواده ای ثروتمند به نام روت می سپارد. مارتین از روت دو سال مهلت می خواهد تا به سطح ثروت خانواده او برسد و در این فرصت نویسندگی پیشه می کند؛ اما هنگامی آثار مارتین به اقبال عمومی دست پیدا می کند که مارتین اقبال عاشقی برچسب ها: زندگی - نیاز - دریا - اولی - جوان - باشکوه - لباسی |
آخرین اخبار سرویس: |