سایه وحشت در خانه مادربزرگدر همین حال به بالای سر مادربزرگ همسرم رفتم که در خواب بود تا گردنبند طلایش را به سرقت ببرم اما احساس کردم او بیدار است و متوجه حضور من شد بنابراین خیلی سریع از اتاق او بیرون آمدم و از آن جا فرارکردم اما از طلاهای درون کمد خبری ندارم! - در همین حال به بالای سر مادربزرگ همسرم رفتم که در خواب بود تا گردنبند طلایش را به سرقت ببرم اما احساس کردم او بیدار است و متوجه حضور من شد بنابراین خیلی سریع از اتاق او بیرون آمدم و از آن جا فرارکردم اما از طلاهای درون کمد خبری ندارم! زن کهنسالی هراسان و نگران وارد کلانتری شفای مشهد شد و با تسلیم شکواییه ای به عوامل انتظامی گفت: نیمه شب در منزل شخصی ام خواب بودم که سایه یک مرد جوان را در اتاقم احساس کردم ولی از شدت ترس و وحشت عکس العملی نشان ندادم. آن جوان به آرامی به بالای سرم آمد و قصد داشت گردنبند طلایم را باز کند! در این هنگام برای لحظه ای چشمانم را باز کردم، اما آن سایه وحشت خانه را ترک کرد. به گزارش خراسان، او افزود: وقتی فهمیدم گردنبندم هنوز وجود دارد در همان حالت اضطراب و نگرانی با خود اندیشیدم احتمالا دچار کابوس و یا توهم شده ام، اما جرئت نکردم از رختخواب بیرون بیایم. ولی هنگام صبح که از خواب بیدار شدم به سراغ جواهراتم رفتم که درون کمد گذاشته بودم، تازه متوجه شدم که همه طلاهایم به ارز برچسب ها: مادربزرگ - گردنبند - احساس - خواب - اتاق - بیرون - منزل شخصی |
آخرین اخبار سرویس: |