این نامه را برسانید دست مسعود ؛ قصه ما شما این گونه بود برادراین نامه احتمالاً به دست تو خواهد رسید و تو با همان لحنی که در حرف هایت جاری است آن را آرام و با طمأنینه خواهی خواند. - کاج ایستاده، در آن شعر قدیم، گویی پیش بینی اش از بادهای تند برخاسته بود. می دانست که کاج افتاده، با ریشه های عریان، اگر چند روزی پناه گیرد، شاید ریشه های او را بکَند و شاخه هایش را به دستان تبر بدهد. گویی می دید که این چند روز به سال ها می پیوندد، به برفی و کولاکی که بر شانه هایش انباشته می شود، به شاخ و برگ هایی که از خاکش بیش از حد می نوشند و بر خاکدان می زنند. و بدتر، آب زلال خواهد نوشید و نمک روی زخم خواهد ریخت. یعنی گاه نمک می خورند و نمکدان می شکنند. اتباع محترم شما دهها سال است میهمان خوانده و ناخوانده مایند و روی چششممان بودند. گویی بیش از آن که اتباع شما باشند در واقعیت جزیی از ما بودند. هنوز هم هستند. اما زخم ها و جرایم بخشی از همین اتباع را در این خاک، حتماً خودت بهتر می دانی، آقای مسعود، مگر نه؟ کاج ایستاده انگار این را از پیش در زمزمه ی خاک شنیده بود. شعرهای دیگری هم داریم با این حال، قصه ی ما فقط دو کاج نیست. در همان کلاس های پرغبار کودکی، شعرهای دیگری هم بود: دست در دست هم دهیم به مهر، میهن خویش را کنیم آباد. برچسب ها: اتباع - همان - نامه - پیش بینی - نمک روی - واقعیت - نمکدان |
آخرین اخبار سرویس: |