قصه گویی که سینما، فوتبال و سیاست را به هم پیوند می زداز زمین های خاکی و سکوهای ورزشگاه امجدیه تا لابه لای صفحات کتاب ها، حمیدرضا صدر فوتبال را نه تنها یک بازی بلکه آینه ای از زندگی می دید. - قصه گویی که سینما، فوتبال و سیاست را به هم پیوند می زد از زمین های خاکی و سکوهای ورزشگاه امجدیه تا لابه لای صفحات کتاب ها، حمیدرضا صدر فوتبال را نه تنها یک بازی بلکه آینه ای از زندگی می دید. ، گروه فرهنگ و ادب، فرگاه افشار: در خیابانی که بوی خاک باران خورده و خاطرات گمشده می داد، پسرکی بود که از میان شیشه مغازه های قدیمی، به توپ های چندلایه آویزان خیره می شد. توپ هایی که گویی تمام رؤیاهای یک نسل، در تار و پودشان پیچیده بود. در همان کوچه پس کوچه ها، صدای سوت داور، فریادهای پاس بده! و عطرِ جوهرِ تازه بر کاغذِ روزنامه ها، اولین نت های سمفونی زندگی اش را می نواخت. این نوای غریب، سال ها بعد، در جایی از زندگی اش به واژه هایی تبدیل شد که تا ابد در گوش ها طنین انداخت: فوتبال مثل زندگی است. زندگی پر از شکست و جدایی است. بله؛ این خود اوست حمیدرضا صدر. از زمین خاکیِ تاریخ، تا چمن امجدیه او در بهار 1335، در خانه ای دیده به جهان گشود که بر ستون های تاریخ و سیاست بنا شده بود. نه خانه ای معمولی؛ اینجا، سایه های مردانِ بزرگ بر دیوارها می رقصید و صدای نجواهای قدرت از لابه لای درزِ درها به گوش می رسید. برچسب ها: ورزشگاه امجدیه - فوتبال و سیاست - فوتبال - حمیدرضا صدر - زندگی - قصه گویی - ورزشگاه |
آخرین اخبار سرویس: |