مطالب مرتبط:
یادداشت/ از آتش ایمان تا جوشش خون؛ روایت رشادت شهید حمید روستایی در امتداد راه امام خمینی(ره)
عزل بنی صدر چگونه رقم خورد؟/روایت گل آقا از گریه شهید رجایی
عزل بنی صدر چگونه رقم خورد؟/ روایت گل آقا از گریه شهید رجایی
مراسم تشییع پیکر پدر شهید مدافع حرم در گناوه برگزار شد
تشییع پیکر پدر شهید مدافع حرم در گناوه برگزار شد
5 + 1
یارانه ها
مسکن مهر
قیمت جهانی طلا
قیمت روز طلا و ارز
قیمت جهانی نفت
اخبار نرخ ارز
قیمت طلا
قیمت سکه
آب و هوا
بازار کار
افغانستان
تاجیکستان
استانها
ویدئو های ورزشی
طنز و کاریکاتور
بازار آتی سکه
سه شنبه، 20 خرداد 1404 ساعت 16:102025-06-10سياسي

شهید حمید صبوری به روایت پدر و مادرش


حمید همراه پدرش زیاد به جبهه می رفت.

آن زمان حاجی با کامیون برای جبهه بار می برد.

یک بار حمید تماس گرفت و گفت مربا می خواهند.

با زن های محل جمع شدیم، - حمید همراه پدرش زیاد به جبهه می رفت.

آن زمان حاجی با کامیون برای جبهه بار می برد.

یک بار حمید تماس گرفت و گفت مربا می خواهند.

با زن های محل جمع شدیم، سه دیگ بزرگ مربا پختیم، همه کمک می کردند.

به گزارش ایسنا، مادر شهید حمید صبوری می گوید: حمید همراه پدرش زیاد به جبهه می رفت.

آن زمان حاجی با کامیون برای جبهه بار می برد.

یک بار حمید تماس گرفت و گفت مربا می خواهند.

با زن های محل جمع شدیم، سه دیگ بزرگ مربا پختیم، همه کمک می کردند.

شهید حمید صبوری ؛ کنار نام، عکس جوانی مصمم روی دیوار خود نمایی می کرد.

درِ خانه باز شد، از پله بالا رفتم، پدر شهید، مردی خوش چهره با لبخندی گرم به استقبالم آمد.

داخل خانه، صدای کم تلویزیون شنیده می شد.

مادر، گوشه ی اتاق روی مبل نشسته بود.

لبخندی محجوب داشت، سلام و احوال پرسی کوتاهی کردیم.

روبه رویش نشستم و خواستم از شهیدش بگوید.

هنوز جمله ام تمام نشده بود که نگاهش به قاب عکس روی دیوار گره خورد.

با لهجه ی شیرین قمی اش گفت: حمید از همون بچگی یه چیزیش فرق می کرد.

حمید، نوجوانی با دلِ مردانه مادر شروع به تعریف کرد: خیلی خالص بود، وقتی سال 66 بمباران ها شروع شد، چون دخترم


برچسب ها: حمید - جبهه - مربا - کامیون - شهید - همراه - صبوری
آخرین اخبار سرویس:

شهید حمید صبوری به روایت پدر و مادرش

شهید حمید صبوری به روایت پدر و مادرش