مطالب مرتبط:
5 + 1
یارانه ها
مسکن مهر
قیمت جهانی طلا
قیمت روز طلا و ارز
قیمت جهانی نفت
اخبار نرخ ارز
قیمت طلا
قیمت سکه
آب و هوا
بازار کار
افغانستان
تاجیکستان
استانها
ویدئو های ورزشی
طنز و کاریکاتور
بازار آتی سکه
دوشنبه، 10 بهمن 1401 ساعت 09:552023-01-30سياسي

عاشقانه ای در مقابل چشمان سُربی گلوله/ «موهایم را در غسال خانه شانه بزن سکینه!»


روسری را دور سرم بستم.

و شانه را برداشتم.

باید وصیت حسن را اجرا می کردم.

ایستادم جلوی آیینه.

آدمیزاد مگر توی دو ساعت چقدر تکیده می شود؟ - خبرگزاری فارس؛ حنان سالمی: حَج بابا دوست نداشت بپرم وسط بحث های سیاسی شان.

کُفری میشد.

تا می دید فال گوش ایستاده ام، ابروهای پرپشتش را می انداخت توی هم و گوشم را می پیچاند: سکینه، این کارا به تو نیومده؛ شیرفهمش کن حَج خانوم مادر هم گوشه ی چادرش را به دندان میگرفت و با جوراب های مشکی بلند پارازین که همیشه روی پاچه ی شلوار های گل گلی اش بالا کشیده بود دستپاچه می دوید و از وسط اتاق پذیرایی بلندم می کرد.

خیلی لجباز بودم.

نمی ترسیدم.

دوست داشتم سرک بکشم توی کارهای حج بابا و خان داداش.

حتی بعضی وقت ها، آبجی را هم با خودشان می بُردند تظاهرات اما من را میگفت نه! هنوز کوچیکه.

حیفِ این چشمون سیاه قشنگت نیست بابا جان که خون و گلوله ببینی؟ بیشین کنار دست حج خانومت، گل دوزی کن.

باشه بابا جان؟ ـ شما هم می ماندی؟ لب های کوچک و باریکش به خنده باز شد: می نشستم روی دومین پله ی ایوان و هی غصه می خوردم.

مادر هم می آمد کنارم.

موهایم را می بافت.

نقل توی دهنم می گذاشت.

خلاصه آنقدر قربان صدقه ام می رفت که چشم از در می دزیدم و می رفتم داخل خانه تا برگردند.


برچسب ها:
آخرین اخبار سرویس:

عاشقانه ای در مقابل چشمان سُربی گلوله/ «موهایم را در غسال خانه شانه بزن سکینه!»

عاشقانه ای در مقابل چشمان سُربی گلوله/ «موهایم را در غسال خانه شانه بزن سکینه!»