روایت دومین روز جشنواره عمار در خوزستان؛ تسخیر سالن اکران و کارگاه ها با حضور پرشور زنان اهوازی/ نه، فیلمم را نگذار، اشکال دارد!شماره ی مادر نازنین را می گیرم. نازنین بغلم می کند: «فردا هم میای حنان؟» برایش دست تکان می دهم: «اشکال نداره فیلمتو بزارم تو خبرگزاری؟» ساعت 23 و سی دقیقه است. - خبرگزاری فارس؛ حنان سالمی: ساعت 17 و پنجاه و پنج دقیقه است. روی پل گیر کرده ام. ترافیک، ماشین ها را خفه کرده و مِه کوتاه نمی آید. بعد از هر پنج دقیقه دو قدم، بالاخره خودم را به سینما اکسین می رسانم. امشب می خواهم بایستم جلوی در و با یک حساب سرانگشتی ببینم مخاطبان جشنواره چند ساله اند. درِ کشویی ورردی سینما باز می شود: یه پیرمرد مو جو گندمی که هفت هشتا کتابو گذاشته بین یه سالنامه قدیمی دو تا زن میانسال که پَر چادرشونو به دندون گرفتن یه مرد جوونِ تقریبا بیست و پنج ساله که سرش تو گوشیه شیش هفت تا دختر نوجوون با کتونی های رنگی و کوله های چرم و نیش تا بناگوش باز سه تا زن جوون و دو تا دختربچه ی مو فرفری دفترچه یادداشتم را می بندم و بلند می شوم. جای سوزن انداختن نیست. امشب بنر بزرگ زمینه و لبخند دوستانه ی عکاس ها برای شلوغ شدن ورودی، کار خودش را کرد: عکس یادگاری میخواین؟ چشم. لطفا بایستین. بگین سییییب عوامل با روسری های یک رنگشان همه جا هستند. کسی گم نمی شود. کافی است دستت را بالا بیاوری و یک خورده ناله کنی. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |