مطالب مرتبط:
5 + 1
یارانه ها
مسکن مهر
قیمت جهانی طلا
قیمت روز طلا و ارز
قیمت جهانی نفت
اخبار نرخ ارز
قیمت طلا
قیمت سکه
آب و هوا
بازار کار
افغانستان
تاجیکستان
استانها
ویدئو های ورزشی
طنز و کاریکاتور
بازار آتی سکه
جمعه، 30 دی 1401 ساعت 18:112023-01-20اجتماعي

سلام آقا جلال!/ روایتی کوتاه از اختتامیه بزرگ ترین جایزه ادبی ایران


 بین ایستگاه متروی فردوسی و تئاتر شهر، توی خط چهار متروی تهران، یکهو با هیجان دویدم و دست هایم را در هوا تکان دادم: سلام آقا جلال! شما اینجا چیکار می کنید؟ خانم جوانی با چشم های گرد شده، بند کیفم را کشید: ببخشید اما منظورت از آقا جلال این پوستره؟! پشت چشم نازک کردم و پریدم توی مترو: خب معلومه که ایشونه.

مگه نمی بینی؟ کارت دعوتشو چسبوندن به دیوار.

آقا جلال امروز جشن داره! یخ زده بودم.

برف تا خرتناق بود.

شال گردن کفاف این همه سرما را نمی داد.

آدم دلش یک هیتر جیبی می خواست که وسط جمعیت مدهوش متروسوار درش بیاورد و گرم کند این انگشت های از پشت چند لایه دستکش، همچنان یخ زده را.

تا خیابان استاد شهریار باید چند قدمی پیاده می رفتم.

باید فکر می کردم به مهمان ها و آدم ها و تصاویری که می خواستم توی تالار وحدت ببینم.

باید زودتر می رسیدم و توی بالکن طبقه سوم تالار وحدت، درست کنار چهل و هشتمین چراغ دیواری کریستال و به دور از لنز دوربین هایی که دنبال دردسر میگشت، یک صندلی خالی پیدا می کردم و می نشستم و همزمان با هورت کشیدن یک شیرکاکائو داغ از همه ی نامزدهای جشن آقا جلال بد می گفتم و تلخ می نوشتم از سر حسادت اهالی ادب به هم!     درِ تالار باز بود.


برچسب ها:
آخرین اخبار سرویس:

سلام آقا جلال!/ روایتی کوتاه از اختتامیه بزرگ ترین جایزه ادبی ایران

سلام آقا جلال!/ روایتی کوتاه از اختتامیه بزرگ ترین جایزه ادبی ایران