مطالب مرتبط:
5 + 1
یارانه ها
مسکن مهر
قیمت جهانی طلا
قیمت روز طلا و ارز
قیمت جهانی نفت
اخبار نرخ ارز
قیمت طلا
قیمت سکه
آب و هوا
بازار کار
افغانستان
تاجیکستان
استانها
ویدئو های ورزشی
طنز و کاریکاتور
بازار آتی سکه
یکشنبه، 17 مهر 1401 ساعت 10:572022-10-09اجتماعي

معراجِ نامیراها


 به میعادگاه می رسم.

به معراج.

به جایی که سر مردان به دار رفت اما چادر زنان به باد، نه.

جلوی در می نشینم.

کنار کفش ها و دمپایی های زنانه و دخترانه.

هوای خنکی از میان درختچه های بلوار با شیطنت می گذرد و سر به سرم می گذارد.

چند برادر بسیجی جلوی ورودی نگهبانی می دهند.

آسمان آبی ست و دختران از هیچ چیزی نمی ترسند.

زیر چادر مادرهایشان مچاله شده اند و به تابوت هایی که در آغوش پرچم وطن آرام خوابیده اند زل زده اند؛ به مردانی که حالا ابعاد قد رشیدشان در جمجمه و استخوان ران و بازویی شکسته خلاصه می شود.

    دختر جوانی استکان چای را تعارف می دهد.

نگاهش می کنم، روسری سبزی را آرام دور گردی صورتش چرخانده و نیمچه اشکی گوشه ی سرخی چشم هایش بیقراری می کند.

چای را می گیرم و لبخند می زنم.

کنارم می نشیند: ای کاش همه به اینجا می آمدند! همه؟ منظورش از همه کیست؟ مگر الآن همه ی دختران و زنان محجبه گرد تابوت برادرشان حلقه نزده اند؟ مگر الآن اینجا و در جغرافیای معراج شهدای اهواز، عطر خدا نپیچیده؟ مگر همه مان نیستیم در کنار هم؟ به طرف تابوت می چرخد و بغضش می ترکد: من و دوستانم دختران مسجد موسی بن جعفریم، خیلی های دیگر هم از مسجدهای دیگر امروز مهمان معراج شده اند، اما من دوست داشتم آن ها هم کنار این تابوت بنشینند، این برادرها که فقط به خاطر ما جلوی تانک ها سینه


برچسب ها:
آخرین اخبار سرویس:

معراجِ نامیراها

معراجِ نامیراها