آقا! الوعده وفا/ هدیه «اعلا خانم» به صاحبش رسیدهر گره اش روایتگر شور و عشقی بی انتها بود، دستان پُرهنر اعلا خانم با هر گره ای که می بافت آسمان را به زیر پایت می کشاند در قصه بافت قالی، عشق حرف اول را می زند و انگار این قصه پایانی ندارد. - خبرگزاری فارس چهارمحال و بختیاری، مریم رضی پورخورشید شروع به خودنمایی کرده بود و آفتاب خرامان خرامان خود را تا لب پلکان رسانده بود طبق معمول حیاط شسته شده بود و بوی خاک و تمیزی فضا را پُر کرده بود. گلدان های سفالی خاکی رنگ کنار باغچه حسابی سیراب شده بودند و غنچه هایشان بی تاب شکفتن. آب حوض وسط حیاط آن چنان شفاف و زلال بود که می توانستی خود را داخل آن حسابی برانداز کنی. ماهی های قرمز عید هم هنوز به عشق مادر زنده بودند ماهی های قرمز عید هم هنوز به عشق مادر زنده بودند و از داخل تُنگ کوچکشان به خیال خودشان به دریاچه ای عمیق و بزرگ منتقل شده بودند و حالا هم برای خودشان دنیایی آبی رنگی ساخته بودند و هر روز سپیده نزده باید از دستان مادر غذا می خوردند. مادر هم حسابی حساس بود و می گفت زبان بسته ها گناه دارند باید آب حوض همیشه تمیز باشد همیشه هم به بچه ها تاکید می کرد دستشان را داخل حوض نکنند. دیگر آفتاب خودش را به داخل اتاق رسانده بود و شعاع نورش زیبایی فرش قرمز دست باف خشتی مادر را چند برابر کرده بود. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |