آنان که در قرارگاه عاشقی مأوا گرفتند/ ارمغان شهید در عالم رویاخبرگزاری فارس شیراز، سمیه انصاری فرد: دو نفر بودیم من و غریبه ای که او را نمی شناختم. هم جهت و هم قدم با یکدیگر می رفتیم، بی آن که از مقصد هم چیزی بدانیم. دختر جوان که دقایقی پیش در کنارم طی مسیر می کرد، اکنون با چشمانی که در نهانخانه بی قراری می کرد، اطراف را می پایید. یک لحظه حس کردم حرف های شنیدنی دارد از حکایت روزهایی که بر او رفته است. با اشتیاق پرسیدم شما هم کربلا بودید؟ پاسخم، نگاه عجیب و مبهمی بود که کنجکاوم کرد. - بودم، اما کربلایی شدن من ماجرا دارد! می خواستم ماجرایش را بشنوم. انگار پشت این نگاه عجیب و پاهای خسته حکایتی نهفته بود; حکایت دلدادگی. جمعیت اوج می گرفت. انگار خانواده و دوستان قرار می گرفتند. قرارگاه دل ها حدسم درست بود. دختر جوان برعکس من برای استقبال از کربلایی ها نیامده بود، خودش کربلایی بود و قدم ها را طی کرده بود با ذکر عاشقی. ماجرایش را که تعریف کرد دانستم صیدی در پی صیاد بوده که اکنون به منزلگه راز رسیده و مأوا یافته است. شهیدی با ارمغان چادر در عالم رویا -من این طور که می بینید نبودم; پوشش و اعتقادم متفاوت بود، حجاب برایم مفهوم نداشت و حتی برای انجام واجبات نیز سهل انگار بودم تا اینکه با پویش همسفر من آشنا شدم. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |