«استیون جرارد»؛ از صعود و سقوط تا آشتی« ماشین سرعت گرفت و ما همه ساکت بودیم. در افکار و خاطراتم گم شده بودم. خاطرات فصلی هیجان انگیز اما دردناک، خاطرات دوران بازیگری ای پر از عشق و سعادت و اینکه چطور به اینجا رسیدم» - ماشین سرعت گرفت و ما همه ساکت بودیم. در افکار و خاطراتم گم شده بودم. خاطرات فصلی هیجان انگیز اما دردناک، خاطرات دوران بازیگری ای پر از عشق و سعادت و اینکه چطور به اینجا رسیدم به گزارش خبرگزاری مهر ، بارها در زندگی ام لیز خورده ام. بر روی پله ها لیز خورده ام. بر روی زمین آشپزخانه مان لیز خورده ام. در زمین فوتبال دفعات واقعا زیادی لیز خورده ام اما هیچ وقت به بدی این لیز خوردن نبوده است. استیون جرارد، داستان من در پایان ارباب حلقه ها: بازگشت پادشاه، فرودو بگینز خطاب به رفیق و همراهش سم وایز گمجی می گوید که ما توانستیم شایر را نجات دهیم اما من نجات پیدا نکرده ام. در واقع زخم هایی در زندگی هستند که هرگز ترمیم نخواهند شد نه تنها جایشان می ماند بلکه هر از گاهی مانند روز اول می سوزد و می سوزاند. تنها کاری که می توان کرد، سرسپردگی و پاسداری از آن زخم ها و مرارت ها و سرانجام آشتی با آنهاست. حتی اگر بارها و بارها ذهن شما پذیرای لحظات شاد و درخشانی بوده اما همان ذهن با یک رویداد ولو اندکی تلخ می تواند وسواس وار شما را آشفته کند و بارها و بارها آن زخم را به یادتان آور برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |