فراموشم کرده ای؟ خیر، حتی بعد از مردنم!/ خاطرات مردی که مُرد اما هنوز زنده است«به شرط حیات» جمله ای بود که همیشه هنگام قبول دعوت ها می گفت. مرگ آگاهی را در گفتار و رفتارش به وضوح می شد دید؛ خصوصا در روزهای پایانی حیاتش. شب آخر کسی به او گفته بود: - به گزارش خبرگزاری فارس از اهواز، گاهی آدم هایی همین حوالی خودمان راه می روند، لبخند می زنند و نفس می کشند و ما غافلیم از ملکوتی که پشت این هیمنه ی متواضعشان می درخشد. غافلیم از اسرار مردان خدایی که ماه بودند و آه که ما پیچیدگان به روزمرگی از درک حقیقیشان عاجز بودیم و چه توبیخی دردآورتر از شناختن دیرهنگام بزرگ مردی که در واپسینِ چهلمین روزِ چهره در نقاب خاک فرو بستنش هستیم. سیدی محسن شفیعی ای که آنقدر بر سر دختربچه های اهوازی دست کشید و زیر پر و بال خیال آشفته ی جوانان را گرفت که باورمان نمیشد روزی بیاید که نباشد. حاج آقایی که خیلی از دانشجویان و طلاب او را پدر خطاب می کردند و او هم آنها را پسرم یا دخترم صدا می زد و هنوز شیرینی قند محبتش حتی با وجود سرد شدن خاک مزارش در دل خوزستان آب می شود. حال سید علیرضا شفیعی قلم به دست گرفته تا از عمو بگوید. از یاری که دیدارش شد به قیامت. واژه هایی که مرورش برای شناخت حاج آقای سید محسن شفیعی خالی از لطف نیست. روحانی سیدی که توی خاک دل های زیادی بذر محبت کاشت و با لبخند به رنگ نور به خانه ی ابدی اش شتافت. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |