گودال خواب های دامنه تهران؛ پناه معتادانی که از اردوگاه های درمان فراری اندرضا از سال 1367 بیابان خواب شد. یک سال بعد از اینکه از جنگ برگشت و به جرم حمل مواد، باتوم توی سرش کوبیدند و برای ساکت کردن درد شکستگی جمجمه، مرفین به تنش خوراندند. - گودال خواب های دامنه تهران؛ پناه معتادانی که از اردوگاه های درمان فراری اند رضا از سال 1367 بیابان خواب شد. یک سال بعد از اینکه از جنگ برگشت و به جرم حمل مواد، باتوم توی سرش کوبیدند و برای ساکت کردن درد شکستگی جمجمه، مرفین به تنش خوراندند. اعتماد؛ بنفشه سام گیس- بعد از آخرین چراغ ،هرچه نور و صدابود، همه رفت. انگار به غاری از تاریکی و سکوت پرت شده بودیم. دامن تهران را سربالا می رفتیم و دانه های برف خشک، مثل صدها پولک سفید، می نشست روی زمین و صدا، فقط همین ترک خوردن های تن ترد برف زیر پای ما بود. هوا انگار رویه ای از یخ داشت. هر دم از هوا، انگار لایه ای از یخ بود که تیز و سرد، تا اعماق درونت را می خراشید. چشم های مجید، ما را در تاریکی جوریده بود و از دور، تپ تپ تخت کفشش را شنیدیم که سرازیری را می آمد سمت ما. منتظر ما بود. به ساعد سپرده بود که امشب مهمون دارم ما، من و نیما، مهمان مجید و رضا بودیم. مهمان گودال خواب های دامن تهران. رضا را قبلا دیده بودم. به اندازه چند دقیقه، وقتی با آخرین قطار مترو برمی گشت. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |