بزرگ مردان کوچکهنوز خورشید خواب شبانه اش تمام نشده است، در گرگ ومیش صبحگاهی کوله پشتی اش را بر می دارد و با بدرقه و دعای خیر مادرش راهی دروازه مشکین می شود تا برای به دست آوردن روزی حلال دل به سختی کار بدهد اما او هنوز 14 سال بیشتر ندارد. - به گفته خودش روزهای پنجشنبه و جمعه اش را این چنین آغاز می کند. برای او تعطیلات معنا ندارد همان طور که بازی کودکانه و نوجوانانه رویش را از او برگردانده است، می جنگد برای رسیدن به همه آن چیزهایی که در ذهنش آنها را تصور می کند، می جنگد ابتدا برای غذا و نیازهای اولیه یک زندگی کاملاً عادی و سپس می جنگد برای رسیدن به همه آن چیزهایی که در حسرتش مانده است. می جنگد برای رسیدن به تفریح های مورد علاقه اش، برای داشتن زندگی نرمال خانوادگی، برای رهایی از هر چیزی که بدون داشتن پول نمی توان آن را به دست آورد. خودش را علیرضا معرفی می کند. 14 ساله و کلاس هفتمی. می گوید پنجشنبه و جمعه تلاش می کند به سرکار برود تا هم هزینه های مدرسه را خودش تأمین کند و هم کمکی برای خانواده اش باشد. او البته اذعان می کند که اجباراً تن به کار می دهد چون حتی با دو روز کارکردن کلی از مشکلات خودش و خانواده اش حل می شود. دور و بر 40 تا 50 هزار تومان در روز می گیرم و اگر ببینم کسی راضی به پرداخت این مبلغ نمی شود، با قیمت پایین تری هم سرکار می روم، خب چه کار کنم برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |