سه خاطره از «امدادگر کجایی؟»«یک روز همراه با نیروهای سپاه در پل نو بودم. به عراقی ها نزدیک شدیم. جنگ نامنظم بود و حساب وکتاب نداشت. به خاطر نزدیکی به عراقی ها بچه ها تیر می خوردند. - یک روز همراه با نیروهای سپاه در پل نو بودم. به عراقی ها نزدیک شدیم. جنگ نامنظم بود و حساب وکتاب نداشت. به خاطر نزدیکی به عراقی ها بچه ها تیر می خوردند. دست تیرخورده یک مجروح را پانسمان کردم و او را به همراه یک امدادگر به عقب فرستادم. خودم به همراه نیروها جلو رفتم. ناگهان متوجه شدم تنها هستم و هیچ کدام از نیروها در اطرافم نیستند. به گزارش ایسنا، وقتی که از جنگ می گوییم، ناخودآگاه ذهن ها به سمت جنگاوران، تجهیزات، حمله ها، استراتژی ها و تاکتیک ها خیز برمی دارد و کمتر خبری از سربازانی با بازوبندها و اتیکت های قرمز و سفید است. افرادی که در تمامی روزهای جنگ به جهاد و فداکاری پرداختند اما اکنون جایی در تقویم های روزمره ما ندارند و ناگزیریم در روز بزرگداشت مقام پزشک، از امدادگران جنگ نیز یاد کنیم. جایگاهی که با سختی ها و فداکاری های ذاتی اش، نه یک شغل بلکه یک احساس و اعتقاد درونی افراد بر اساس شخصیت ها و باورهایشان است. البته روایت جذاب خاطرات علی عِچرِش در کتاب امدادگر کجایی؟ از سرخوشی های کودکانه شنا در شط کنار گاومیش ها به همراه ترس فراموش شده حمله کوسه تا وقایع تلخ سینما رکس آباد برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |