خاطره یک اسارتشب دوم ماه مبارک رمضان سال دوم اسارتم در اردوگاه تکریت بود و ساعت یک و 30 بامداد را نشان می داد که از خواب بیدار شدم. تعداد زیادی از هم بندی ها در کنار دیوار آسایشگاه به دور از چشم نامحرم نگهبانان بعثی مشغول خواندن نماز شب و نمازهای مستحبی بودند، - شب دوم ماه مبارک رمضان سال دوم اسارتم در اردوگاه تکریت بود و ساعت یک و 30 بامداد را نشان می داد که از خواب بیدار شدم. تعداد زیادی از هم بندی ها در کنار دیوار آسایشگاه به دور از چشم نامحرم نگهبانان بعثی مشغول خواندن نماز شب و نمازهای مستحبی بودند، با دیدن چنین صحنه هایی اشک در چشمانم حلقه زد و به حال خوش آنها غبطه خوردم. به گزارش ایسنا، اسماعیل یکتایی لنگرودی، در کتاب بازداشتگاه تکریت 11 و رقص روی یک پا بخشی از این اتفاقات و حالات را این چنین روایت کرده است: حس قرب به خدا در ماه رمضان ملموس تر و محسوس تر می شود. عبادت بچه ها، سجده های طولانی، نماز شب ها، دعاها و استغاثه های نیمه شب، همه اینها آدمی را به تعجب وا می دارد. عمو حسن (حاج حسن حسین زاده) که هیچ گاه دعایش ترک نمی شد و ذکر بر لب به سان مفاتیح الجنان اردوگاه بود و خوش به حال کسانی که همیشه از فیوضات و علم معنوی ایشان بهره مند می شدند، در آسایشگاه 6 اردوگاه تکریت 11 با وی کنار هم بودیم. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |