مادرم را من کشتم«نه، نه اصلاً. میخواهم بگویم، بگذارید بقیه بخوانند و اشتباه ما را نکنند. یک عمر فکر کردیم خیلی میدانیم و کارمان درست است. الان میفهمم که یک اشتباه و سهلانگاری چطور زندگی آدم را تباه میکند. » روزنامه ایران نوشت: «برای «مقصرها» حرف زدن راحت نیست. همهاش عذاب است و خودخوری و یک آرزوی محال که ای کاش زمان به عقب برگردد. تازه از بیمارستان مرخص شده و هنوز حال خوشی ندارد. تمام روزهای این چند هفته گذشته حالا مثل کابوسی روی قلبش سنگینی میکند: «خدا خودش میداند که اگر یک درصد فکر میکردم این طور میشود، محال بود بقیه را راه بیندازم. » منظورش از بقیه، دو خواهر و دامادها و بچههایشان، سه برادر و عروسها و بچههای برادرش است، به اضافه مادر. اسم مادر را که میآورد صدایش به وضوح میلرزد. «هر سال تولد پسرم را تهران میگرفتیم. امسال گفتیم کروناست نمیشود مهمانی گرفت. تصمیم گرفتیم همه خانواده را ببریم ویلای شمال و آنجا یک جشن خانوادگی بگیریم. پیش خودم گفتم همه مدتهاست از تهران بیرون نرفتهاند و این فرصت خوبی است. پسر من امسال 10 ساله شد اما این تولد به کاممان زهر شد. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |