روایتی از همت جوان اراکی؛ عشقبازی با طبیعت با کاشت نهال در دل کوهخبرگزاری فارس - اراک. در این روزگار شلوغ و درهم، آرام و پر انرژی است، سربالایی کوه را در پهنای خورشید رکاب می زند و در نقطه ای مقابل تصویری از یک شهر، برای خلق یک منظره، خنکای آب را به خاک می بخشد. خستگی برایش معنا ندارد، آنهم با حمل دبه های کوچک و بزرگ آب ـ که با سختی از دامنه های پر پیچ و خم کوه بالا می برد، شوقش به درختان و عشقبازیش با طبیعت بس عجیب است، گویی ریشه درختان در وجودش می روید و هوای پاک طبیعت به عضلات نحیفش تزریق می شود. هرچه بالاتر می رود جثه نحیف و کوچکش در افق انور کمرنگ و کمرنگ تر می شود، بی خیال از زمان و مکان و گرمای طاقت فرسای تابستان می تازد تا کام تشنه درختانی را که با دستان خود کاشته، سیراب کند. فارغ از هیاهو و سر و صدای این روزهای پایین دست، بالای کوه کنار جوی آب، مشتی زندگی بر سیمای عرق کرده اش می پاشد و بی درنگ دبه های کوچک و بزرگش را به دل آب می سپارد تا صدای غُل غُل آب در دل کوه آهنگ زیبای آمدن سقا را بنوازد. هوا بس ناجوانمردانه گرم است، محمد همچون عقاب چشمان تیزش را به دل طبیعت می دوزد تا آن را از حیث هر مهمان ناخوانده ای پاک و پاکیزه کند، توقف های گاه و بیگاهش در میان دامنه کوه از جنگش با قاتل طبیعت حکایت دارد و قاتلی که ساخته دست بشریت است و محمد یک تنه به جنگ او رفته است. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |