خاطره شیرین محیط بانی؛ جدال حیات وحش برای زندگیدیدم زمان زایمان مرال فرا رسیده بود 88 و برای اینکه صدایش بلند نشود علفی را به دندان گرفت تا جلوی صدایش را بگیرد و توجه حیوانات درنده را متوجه خود نکند در آن زمان نمی توانستم جلوی اشک هایم را بگیرم، - اشک هایم ناخودآگاه می آمد *خاطره شیرین محیط بانی؛ جدال حیات وحش برای زندگی وی گریزی به خاطرات اولین روزهایی که محیط بان شد، زد و به 11 سال پیش برگشت که حدود سه ماهی بود فعالیتش را در محیط بانی آغاز کرده بود و اردیبهشت ماه و در دل طبیعت بود که مرالی توجهش را به خود جلب کرد که از گله جدا شد و کنار بوته ها برایش سوال پیش آمد چرا مرال از گله جدا شد چون تجربه ای در این زمینه نداشتم از همکارم پشت سر هم سوال می کردم و همکارم گفت خودت دنبال کن و دیدم زمان زایمانش فرا رسیده بود 88 و برای اینکه صدایش بلند نشود علفی را به دندان گرفت تا جلوی صدایش را بگیرد و توجه حیوانات درنده را متوجه خود نکند در آن زمان نمی توانستم جلوی اشک هایم را بگیرم. اشک هایم ناخودآگاه می آمد به این دلیل که مظلومین حیوان را به عینه لمس کردم و چند دقیقه بعد از زایمان گوساله اش را لابه لای بوته ها پنهان کرد چراکه گوساله توان راه رفتن نداشتو طی دو روز آینده پشت سر هم به گوساله شیر می داد که گوساله توان راه رفتن پیدا کند و پس از آن گوساله هم توانست راه برود به گله وارد شد ک برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |