روزهای خوش خشکرود«خشکرود، زنده رود شده بود. من با چشم های خودم رودخانه پرآب را بالاخره دیدم. » افسانه رود پرآب رنگ واقعیت گرفت. - خشکرود، زنده رود شده بود. من با چشم های خودم رودخانه پرآب را بالاخره دیدم. افسانه رود پرآب رنگ واقعیت گرفت. به گزارش خبرگزاری مهر ، همشهری نوشت: آب بی تاب بود و پرهیجان. می خروشید و موج های بلند را می کوبید به دهانه خروجی سد. بنای رفتن داشت؛ زود و بی معطلی. دیواره های کوتاه سد در همه این 23 سال آب را اینقدر حجیم و ناآرام ندیده بودند. طاقتشان طاق شد، آب از سرشان گذشت و در حال فروریختن بودند که کسی خروجی ها را باز کرد. آب به صورت کویر تشنه نشست. تن رنجور و خشکیده زمین های پایین دست را سیراب کرد و دوید به سمت رود؛ خشکرود؛ رودی کهنسال در غرب روستا که هیچ کدام از اهالی، بستر آن را آبی ندیده بودند جز در نقل ها و افسانه ها. مردها در دل کویر می دوند دنبال آب. با پای پیاده، با موتور، با نیسان، با ماشین سواری و بیل به دست، تا آب را ببرند برای زمین ها و باغ های شان؛ برای ریشه های تشنه درختان پسته و بادام، تاکستان های انگور یاقوتی و ریش بابا و بی دانه . بعضی ها به آب می رسند و بیشتری ها نه. خشکرود، زنده رود شده بود. من با چشم های خودم رودخانه پرآب را بالاخره دیدم. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |