ماجرایی که پس از رمضان برای سرباز کوچک امام رقم خوردسربازها در تفتیش هفته قبل یک مغزی خودکار از آسایشگاه پیدا کردند. بعدش هم جوری هوچی گری راه انداختند که انگار کلاشینکف پیدا کرده اند. پدرمان را درآوردند. - سربازها در تفتیش هفته قبل یک مغزی خودکار از آسایشگاه پیدا کردند. بعدش هم جوری هوچی گری راه انداختند که انگار کلاشینکف پیدا کرده اند. پدرمان را درآوردند. اول همه وسایل هایمان را از داخل کوله هایمان ریختند وسط و تاید و شکرمان را قاطی هم کردند بعدش تا می خوردیم کتک مان زدند. به گزارش ایسنا، آزاده سرافراز مهدی طحانیان نوجوان 13 ساله ای بود که در اردستان استان اصفهان به دنیا آمد و در مرحله سوم عملیات الی بیت المقدس به اسارت دشمن در آمد. این آزاده در کتاب سربار کوچک امام روایت می کند:اولین عید فطر اسارت آمد و رفت. از اینکه تمام روزه هایم را گرفته بودم، خیلی خوشحال بودم. چهره بچه ها هم تکیده شده بود، هم نورانی. خداحافظی با ماه رمضان در اسارت سخت تر از شرایط عادی بود. با همه سختی هایی که داشتیم، خیلی به روزها و شب های باصفایش انس گرفته بودیم. در آموزش عربی پیشرفت خوبی داشتم. جمله سازی ام خیلی بهتر از قبل شده بود. از نظر حفظ قرآن هم خیلی راه افتاده بودم. هم حفظ می کردم هم ترجمه. حیفم می آمد معنای لغت هایی را که در آیاتش بود، ندانم. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |