ببخشید چیز زیادی برای سوختن نبودشب همان روزی که آلونک های کپرنشینان جنگلوک سوخت و خاکستر شد، تهران و حومه اش را زلزله لرزاند. لرزش کاملاً حس شد و ترس به جان مردم انداخت. همه برای همدیگر نقل کردند که چطور دیده اند لوستر تکان می خورد و قاب های روی دیوار جابه جا می شود. - خبر زلزله 5 و یک دهمی تهران آن قدر بزرگ بود که صدای سوختن آلونک های چابهار به گوش کسی نرسید؛ صدای خاموشانی که نداشته های شان دود شد و به هوا رفت. به گزارش ایسنا، روزنامه ایران نوشت: خانه ام در آتش سوخت. از ساعت سه و ربع کم دارد می سوزد. از دور دیدم خانه ام می سوزد. دو ساعت داشت می سوخت و آبی نبود. عرق از سر و صورت مرد شره می کند. لباس فرمش را نشان می دهد و می گوید: من کارگر هستم. من بلوچم. بعد چند کلمه از سر اندوه می گوید که بی آن که فعلی برایشان بگذارد، با ناله ای گنگ درهم می آمیزند و نامفهوم در هوا رها می شوند. زبان توی دهانش خوب نمی چرخد انگار. زبان روزه است و صلاه ظهر چابهار در پاییز هم عرق آدم را درمی آورد؛ چه برسد به حالا که اردیبهشت از نیمه گذشته. مرد، همان که خانه اش جلو چشم هایش می سوزد، ساکن یکی از آلونک های جنگلوک است؛ جنگلوک به گویش محلی است و آن را جنگلک هم می نویسند. خودش را در قاب دوربینی که دست یکی از ناظران است، جا می دهد تا تمام بغضش را در همین جمله خلاصه کند: خانه ام در آتش سوخت. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |