هنر، قفس نمی شناسدبا نوارهایِ دور پتو و چند جوراب، می شود طراحیِ لباس یک تئاتر را انجام داد و با چند ورقِ رادیولوژی و یک عینک، می توان سینما درست کرد؛ اگر هنرمند باشی و اسیر. - به گزارش ایسنا، شنیدم که هفت سال اسیر بوده و در آن روزهای سخت، برای هم اردوگاهی هایش تئاتر اجرا می کرده. همین کافی بود تا با گوش جان، دل به حرف های رضا قانعیان بسپارم. مردی که می گفت: پیرم اما صدایِ جوانی داشت: بسم الله الرحمن الرحیم. من متولد 1343 هستم. حول وحوش انقلاب، در مسجد محلمان تئاتر اجرا می شد و اغلب، کارهای حاشیه ای اش را ما نوجوان ها انجام می دادیم، البته صبح جمعه با شما و روحوضی را هم شنیده و دیده بودیم، برای همین با تئاتر، بیگانه نبودیم. وقتی جنگ شروع شد و تعدادی از دوستانمان شهید شدند، تصمیم گرفتیم تئاتری را در مسجد محل اجرا کنیم. اسمش قایق خون بود و نمایشنامه آن، نوشته مجتبی راعی. این کار را انجام دادیم و از کارمان خیلی استقبال شد. آن قدر که توی همه مسجدها و سالن های شهرستان ها اجرایش کردیم. قرار بود یک روز برویم تهران تا کار را برای تلویزیون هم ضبط کنیم اما من 11/12/1362 در عملیات خیبر اسیر شدم و آن اتفاق هیچ وقت نیفتاد. تا یادم نرفته بگویم که در تئاتر قایق خون نقش یک مفقودالاثر را به من داده بودند و وقتی واقعاً مفقودالاثر شدم، خیلی ها به کارگردان گفته بودند تو ب برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |