محل قرار با شهید صیاددر آن لحظات، سخت ترین فکر برای من اسیر شدن به دست منافقین بود. یک لحظه یاد شهید دوران افتادم و تصمیم گرفتم با شیرجه انتحاری وسط ستون، دست کم تعدادی از ادواتشان را منهدم کنم، - اما می دانستم؛ هم پروازیم چهار فرزند کم سن و سال دارد که چشم انتظار بازگشت او هستند. سرهنگ خلبان سید داود فرهادی از پیشکسوتان دوران دفاع مقدس در خاطره ای پیرامون فرماندهی هوایی شهید صیاد شیرازی در عملیات مرصاد روایت می کند: از طلوع آفتاب که پروازهای ما آغاز شد تا غروب، آرام و قرار نداشتیم. بالاخره 48 ساعت بعد، شنیدن متن پیام قدردانی حضرت امام نسبت به هوانیروز و نیروی هوایی در ششم مرداد، خستگی را از تن مان بیرون کرد. در این دو روز بیشتر پروازها را همراه علی اکبر اشنودی انجام می دادم. ما به جز رابطه همکاری، دوستان نزدیکی بودیم. علی اکبر مدت کوتاهی بعد از من به کرمانشاه منتقل شده بود و به یاد ندارم از هیچ مأموریتی انصراف داده باشد. روز پنجم مرداد بعد از غروب آفتاب، هر دو به شدت خسته بودیم و خودمان را به مهمانسرای مجردی پایگاه رساندیم. آن زمان تقریباً تمام خانه های سازمانی بر اثر بمباران هوایی آسیب دیده بودند و خانواده هایمان را به شهرهای دیگر فرستاده بودیم و خودمان در مهمانسرای مجردی که وضع بهتری از خانه های سازمانی نداشت، استراحت می کردیم. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |