موج سوم بی سوادی در جامعه ایرانیبی سواد نوع اول، نمی دانست چگونه بخواند و بنویسد، اما تا جایی که دلتان بخواهد شعر و داستان می دانست، مفاهیم اصیل ترانه ها، اشعار، داستان ها و اسطوره ها را درک کرده بود و سینه به سینه به فرزندانش متنقل می کرد. - مادربزرگی داشتم که سواد خواندن و نوشتن نداشت، اما تا دلتان بخواهد شعر و داستان می دانست و پس از خواندن هرکدام، آنها را برای نوه هایش که یکی از آنها من بودم، تفسیر می کرد. روزی تصمیم گرفتم، دفتری سفید بردارم و اشعار مادربزرگ را یادداشت کنم. مادربزرگ می گفت و من می نوشتم. گویا برای هر جزیی از زندگی اش اشعار و روایت هایی در ذهن داشت که به کمک آنها رویدادها را تفسیر و تصمیم گیری می کرد. آدم شناسی و حس ششمی که داشت، بی نظیر بود و یادم هست که همسایه ها او را خانم مارپل خطاب می کردند. چندی پیش وقتی خاطراتم را مرور می کردم و این مرور با خواندن کتاب در ستایش بی سوادی نوشته هانس ماگنوس انسنس برگر هم زمان شد؛ عمیقا در این اندیشه فرو رفتم که آیا با تعریف امروزی، واقعا مادربزرگم بی سواد بود؟ و آیا این درست است که به او برچسب بی سوادی بزنیم؟ و اینکه او و امثال او، باوجود اینکه نمی توانستند بخوانند و بنویسند چگونه به آن اندازه از قدرت تحلیل دست یافته بودند؟ آنچه در ادامه می خوانید تکاپوی من برای پاسخ به این سؤالات است. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |