
در رثای بهرام بیضایی/«ما به تهران نمی رسیم. ما همگی می میریم.»آن همه جوش و خروش و تکاپو به قول پرویز خان فنی زاده در سریال دایی جان ناپلئون پنداری دود شد رفت هوا. - در رثای بهرام بیضایی/ ما به تهران نمی رسیم. ما همگی می میریم. آن همه جوش و خروش و تکاپو به قول پرویز خان فنی زاده در سریال دایی جان ناپلئون پنداری دود شد رفت هوا. عصر ایران ؛ علی نجومی ــ دیر زمانی است که تئاتر و نمایش را دوست می دارم و فرصتی دست بدهد نمایش نامه ای می خوانم یا به تماشای تئاتری می روم. اما چه شد که این گونه شد. چه چیزی یا بهتر بگویم چه کسی بذر این عشق را دل من کاشت؟ هیچ وقت طرفدار کیش شخصیت نبوده ام و نیستم اما وقتی نوبت بهرام خان بیضایی می رسد از خود بی خود می شوم چون او بود که همچون ماهی گیری توانا با قلاب آثارش مرا برای همیشه شیفته دنیای نمایش ساخت. این داستان شیفتگی را به سبک خود بیضایی و نمایش هایش در چند صحنه آورده ام: صحنه اول- منزل پدری بنده 17 سالگی سن عجیبی است نه می توانی خود را نوجوان بنامی و نه هنوز جوان به حساب می آیی . همه چیز رنگی از آزادی دارد اما این آزادی برای تو می تواند تنها یک توهم باشد چون تو هنوز دانش آموز مدرسه هستی و خانواده روی بسیاری از مسایل زندگی تو کنترل دارند. تازه از همه این ها بگذریم کنکور هم هست و آن سال های اواخر دهه 70 که کنکور واقعا غولی بود برای خودش که بیا و ببین. برچسب ها: دایی جان ناپلئون - نمایش - پرویز خان - بهرام - ناپلئون - تهران - سریال |
آخرین اخبار سرویس: |