
اعترافات یک لاک پشت ایرانی در کانادا (14): دو زن بر عرشه ی کشتی نوحاینجا، در کانادا، ما دو نفر از دو سوی یک جبهه ی خونین قدیمی به هم رسیده بودیم؛ بدون پرچم، بدون مرزهایی برای جنگیدن و بدون خشم های تحمیلی. حالا در آخرین ایستگاه دنیا، - اعترافات یک لاک پشت ایرانی در کانادا (14): دو زن بر عرشه ی کشتی نوح اینجا، در کانادا، ما دو نفر از دو سوی یک جبهه ی خونین قدیمی به هم رسیده بودیم؛ بدون پرچم، بدون مرزهایی برای جنگیدن و بدون خشم های تحمیلی. حالا در آخرین ایستگاه دنیا، می شد با پرچم و زبانی تازه به کشفِ هم بکوشیم. اعترافات یک لاک پشت ایرانی در کانادا مجموعه ای از جستارهای شخصی درباره تجربه ی زندگی در مهاجرت است. این نوشته ها نه در پی پررنگ کردن رؤیاهای فانتزی مهاجرت هستند و نه قصد دارند این انتخاب را یک سره نقد یا نفی کنند؛ بلکه صرفاً کوشیده ام برداشت ها، احساسات و تفاوت های زندگی میان دو جغرافیا در جهان را با نگاهی صادقانه ثبت کنم. هر یادداشت پنجره ای است رو به تجربیات فردی نویسنده؛ لحظاتی که حضور، تقلا برای سازگاری و کشف سرزمین و فرهنگی تازه را ممکن می سازند. عصر ایران - کوثر شیخ نجدی - ریماس گفت اینو شنیدی؟ کانادا شبیهِ یه پارتیه که هیچ کس بهش نه نگفته. گفتم این چی؟ می گن کانادا مثل کشتی نوحه؛ از هر نژاد چندتا برداشته. برچسب ها: کانادا - بدون - اعترافات - لاک پشت - ایرانی - کشتی نوح - ایستگاه |
آخرین اخبار سرویس: |