
به یاد باران در حسرت بارشاما حالا پس از آن همه باران ها و خاطرات خوش باریدن، ماه هاست که بارانی نیامده است. همه چشم به آسمان داریم. نکند دیگر باران نیاید؟ اگر باران نیاید می میریم، - اما حالا پس از آن همه باران ها و خاطرات خوش باریدن، ماه هاست که بارانی نیامده است. همه چشم به آسمان داریم. نکند دیگر باران نیاید؟ اگر باران نیاید می میریم، مهم تر آنکه درخت ها و گل ها و سبزه ها و رودخانه ها و دریاچه ها و حیوانات بی گناه هم می میرند! جعفر گلابی روزنامه اعتماد سال ها پیش، ساعتی پس از ظهر یک روز پاییزی جلوی در خانه مان منتظر دوستم برای رفتن به دبیرستان شاهد بارانی تند و رگباری بودم و در کوچه هیچ کس نبود. به صورت عجیبی محو در باران حال خوشی پیدا کردم. احساس بی سابقه ای از باریدن در روح و روانم جاری شد، چندان که متوجه آمدن دوستم نشدم. در آن لحظات همه وجودم را به باران سپرده و زلال و سبک گویی از دنیا و هیاهویش منعزل شده بودم. از آن زمان با باران انس پیدا کرده هنگام بارش جانم را به ابرها می سپارم و آرزویی عمیق در ضمیرم فوران می کند که در باران با دو پای کودکانه در دشتی سر سبز بدوم، بشنوم رازهای زندگانی، خیس شوم از ترنم، از طبیعت، پاک شوم از تصنع و آلودگی، عبور کنم، از دیوارها، با درخت ها و کوه ها و سبزه ها و دریاها نفسی که ممد حیات است فرو برم و چون برآورم مفرح ذات شود برچسب ها: باران - باریدن - بارانی - روزنامه اعتماد - دبیرستان شاهد - خاطرات - آسمان |
آخرین اخبار سرویس: |