«بچه های سنگ و جنگ»«بچه را در گوشه ای گذاشتم و آماده شدم تا خود را برای نجات مادر به مهلکه بیندازم. تمام این حوادث یکی دو ثانیه بیشتر طول نکشید؛ ولی آنقدر مخوف و دردناک و ضجه آور بود که تا اعماق استخوان هام نفوذ کرد. - بچه های سنگ و جنگ بچه را در گوشه ای گذاشتم و آماده شدم تا خود را برای نجات مادر به مهلکه بیندازم. تمام این حوادث یکی دو ثانیه بیشتر طول نکشید؛ ولی آنقدر مخوف و دردناک و ضجه آور بود که تا اعماق استخوان هام نفوذ کرد. بچه خود را در آغوش مادر انداخت و مادر آهی کشید و بچه را بر سینه ی سوراخ شده ی خود فشرد به گزارش ایسنا، ندا رسولی در یادداشتی درباره کتاب نامه ای از جنوب می نویسید: بچه های دهه 60 حتما به یاد دارند روزهایی را که گاه می نشستند پای تلویزیون کنار بزرگ ترها و کنجکاو می شدند ببینند؛ حالا چه اتفاقی افتاده و چی شده که بزرگترهاشان اینقدر دقیق شده اند به اخبار؟ و حتما بین آن چی شده ها؛ گاهی تصاویری از بچه های فلسطینی و سنگ زدن به دشمن شان را می دیدند؛ و لابد خیلی از دهه شصتی ها و بزرگتر و کوچکتر از آن ها، سال ها منتظر بوده اند ببیند کی می خواهد تمام شود این جنگِ سنگ و کودک و اشغال و سرزمین. اما این قصه ی جنگ سری دراز داشته و کش آمده تا حالا؛ تا همین روزها حتی. برچسب ها: مادر - استخوان - دردناک - حوادث - ثانیه - بزرگ ترها - گوشه |
آخرین اخبار سرویس: |