مطالب مرتبط:
پایان «حیا کن، رها کن» استقلالی ها در سعادت آباد؛ سلام به آرامش؟
عکس| کیک تولد ستاره بارسلونا؛ معادله را حل کن!
عکس| کیک تولد ستاره بارسلونا؛ معادله را حل کن!
عکس| کیک تولد ستاره بارسلونا؛ معادله را حل کن!
عکس| کیک تولد ستاره بارسلونا؛ معادله را حل کن!
5 + 1
یارانه ها
مسکن مهر
قیمت جهانی طلا
قیمت روز طلا و ارز
قیمت جهانی نفت
اخبار نرخ ارز
قیمت طلا
قیمت سکه
آب و هوا
بازار کار
افغانستان
تاجیکستان
استانها
ویدئو های ورزشی
طنز و کاریکاتور
بازار آتی سکه
شنبه، 1 شهریور 1404 ساعت 13:502025-08-23اقتصادي

تن رها کن!


مرداد که می رسد، یاد و خاطره مرحوم پدرم پررنگ تر می شود.

این حس به چند دلیل است: نخست اینکه در تابستان و به ویژه این ماه، وقت بیشتری با پدر می گذراندیم؛ - یکی از خاطراتی که این چند روز ذهنم را مشغول کرده، یاد پیرمردی است که در کودکی ام، هر دوشنبه به حجره ی پدر می آمد.

او دسته ای صورت حساب از پدر می گرفت، تا دوشنبه ی بعد برای وصول و نقد کردن آنها اقدام می کرد و دوباره با حساب وکتاب هفته ی قبل و دریافت صورت حساب جدید بازمی گشت.

یک بار از پدر پرسیدم چرا خودش یا میرزای حجره برای وصول نمی رود؟ پدر با آرامش گفت: هر کس در این کسب وکار سهمی دارد و سهم او هم همین رفت وآمد و درصد ناچیزی است که از مبالغ صورت حساب ها برمی دارد.

  پیرمرد همیشه لباسی ساده به تن داشت: پیراهنی سه دکمه با یقه آخوندی که تا زانویش می رسید و شلواری معمولی که تقریباً همیشه او را با همان لباس به خاطر دارم.

تمیز بود، دائم الوضو و مدام ذکر می گفت.

تسبیح کوچک و ساده ای در دست داشت و گاهی برای کسانی که از او می خواستند، با خلوص و نیت پاک استخاره می کرد و نتیجه را می گفت.

معمولاً وقتی کارش تمام می شد و می خواست از حجره برود، زیر لب این مصرع را زمزمه می کرد و بعد هم خداحافظ: 


برچسب ها: صورت حساب - حساب - دوشنبه - صورت - پیرمرد - همیشه - وصول
آخرین اخبار سرویس:

تن رها کن!

تن رها کن!