مطالب مرتبط:
دلم به حال دزدی که قرار بود دست هایش را قطع کنم می سوخت!/ قرص کذایی را بی اختیار بلعیدم بعد دیدم دیگر از آدم کشی نمی ترسم!
به زودی دست این افراد را قطع خواهیم کرد ؛ وعده مجازات سنگین گروهک تروریستی
دست گروهک تروریستی به زودی از منطقه قطع می شود
دست گروهک تروریستی به زودی از منطقه قطع می شود
به زودی دست این افراد را قطع خواهیم کرد
5 + 1
یارانه ها
مسکن مهر
قیمت جهانی طلا
قیمت روز طلا و ارز
قیمت جهانی نفت
اخبار نرخ ارز
قیمت طلا
قیمت سکه
آب و هوا
بازار کار
افغانستان
تاجیکستان
استانها
ویدئو های ورزشی
طنز و کاریکاتور
بازار آتی سکه
دوشنبه، 6 مرداد 1404 ساعت 08:402025-07-28سياسي

دلم به حال دزدی که قرار بود دست هایش را قطع کنم می سوخت!/ قرص کذایی را بی اختیار بلعیدم بعد دیدم دیگر از آدم کشی نمی ترسم!


وقتی من و میرغضبِ مامور و نیز پدرم به میدان اعدام رفتیم، قلبم می لرزید زیرا برای اولین بار بود که می خواستم به شغل وحشتناک و رعب انگیز خود شروع کنم.

- دلم به حال دزدی که قرار بود دست هایش را قطع کنم می سوخت!/ قرص کذایی را بی اختیار بلعیدم بعد دیدم دیگر از آدم کشی نمی ترسم! وقتی من و میرغضبِ مامور و نیز پدرم به میدان اعدام رفتیم، قلبم می لرزید زیرا برای اولین بار بود که می خواستم به شغل وحشتناک و رعب انگیز خود شروع کنم.

 در تاریخ معاصر ایران، نام برخی مشاغل و افراد با هاله ای از هراس و ابهام همراه بوده است؛ یکی از این چهره ها، علی میرغضب، آخرین بازمانده میراث شغلی جلادی در تهران است؛ مردی که وقتی خبرنگار اطلاعات هفتگی در تابستان 1336 با او مواجه شد، نزدیک به یک قرن از عمرش می گذشت و در کوچه پس کوچه های مولوی دستفروشی می کرد.

به گزارش خبرآنلاین، در گذار از سلطنت مظفرالدین شاه به پایان عصر قاجار، علی میرغضب علاوه بر نقش خود به عنوان یک مأمور حکومتی، شاهد بسیاری از رخدادها و ماجراهای حیرت انگیز و گاه بی رحمانه ای بوده که کمتر کسی جسارت روایت بی پرده آن را دارد.

او، برخلاف عواطف عمومی نسبت به شغل خویش، صراحتا از تجربه ها و اتفاقات سهمگینی که طی سال ها فعالیت به چشم دیده، سخن می گوید؛ واقعیت هایی از سازوکار انتخاب و تربیت میرغضب، منا


برچسب ها: میدان اعدام - قرار بود - وحشتناک - آخرین بازمانده - آدم کشی - تاریخ معاصر - مامور
آخرین اخبار سرویس:

دلم به حال دزدی که قرار بود دست هایش را قطع کنم می سوخت!/ قرص کذایی را بی اختیار بلعیدم بعد دیدم دیگر از آدم کشی نمی ترسم!

دلم به حال دزدی که قرار بود دست هایش را قطع کنم می سوخت!/ قرص کذایی را بی اختیار بلعیدم بعد دیدم دیگر از آدم کشی نمی ترسم!