روایت دختر شهید سلیمانی از اولین شب جنگبا عجله دویدم توی خانه. با مامان چادر مشکی هایمان را پیدا کردیم و از خانه آمدیم بیرون. ماشینم را کمی جلوتر نگه داشته بودم. شانس آوردم روشن شد و توانستم مامان را برسانم خانه خودمان. - به گزارش تابناک، همسر سردار سلامی نشست روی مبل پذیرایی خانه شان و گفت: این خانه که اینطوری نبود. دو هفته است داریم خرده شیشه جارو می کنیم و دوده و خاک پا ک می کنیم. یک پنجره سالم نمانده. موج انفجاری که خانه سردار رشید و سردار ربانی و سردار باقری را با خاک یکسان کرده بود، به همه خانه های اطراف هم آسیب زده بود. زینبِ حاج قاسم گفت: خانه ما که نزدیکتر بود، به جز شیشه ها، دیوار هم ترک برداشته و گچ شان ریخته. آن شب همسرم نبود. من هم رفتم پیش مامان. اذان صبح شد و من سجاده ام را توی پذیرایی باز کردم. مامان توی اتاق نماز می خواند. هیچکدام چراغ را روشن نکرده بودیم. هنوز سر سجاده بودم که یکهو صدای وحشتناکی آمد و حجم پرفشاری از هوا و خرده شیشه به سمتم پرت شد. دویدم سمت حیاط. تاریکی مطلق بود. هوا مزه خاک و گوگرد می داد. دویدم سمت کوچه. اولین کسی که دیدم پسر شهید کاظمی بود. گفت آقا رشید رو زدند. خونه نمونید، فرار کنید. مامان رو بردار و فرار کن. با عجله دویدم توی خانه. برچسب ها: خانه - سردار - مامان - پذیرایی - شهید سلیمانی - سردار باقری - سردار ربانی |
آخرین اخبار سرویس: |