شازده ی کوچولویی که در باغ چه ی خیالش، هنوز تاج پادشاهی را بر سر می نهددرست در همان دم که آمریکایی ها حتی نامش را بر زبان نمی آورند و نمیبینندش، و درست در شرایطی که خود آمریکا هم جرئت نمی کند سخن از «تغییر حکومت» به میان آورد، - این یکی، همان شازده ی کوچولوی وامانده در کوچه پس کوچه های نوجوانی است. او همانجا ماند و جاماند. در همان روز تمام شده بود. همان روزی که از پشت میز مدرسه ای فرنگی بیرون پرید و بی درنگ، پا به خارج دیگری گذاشت—بی آن که چندان بوی خاک ایران به مشامش خورده باشد. اما قرار بود در بعدهایی که هرگز نیامدند، پادشاه باشد. حالا، در 67سالگی و با همان خیال بافی نوجوانانه، به زبان فرانسه—زبانی که برای مردمان زاگرس و دشت های خراسان و کرانه های خلیج فارس، غریب تر از خط های میخی است—نشسته و فریاد می زند: ما سه نفر را کجا می برید؟! گویی در قصه ای که از هیچ سو به او نمی رسد، نقشی دارد. شازده ای که تنها هنرش، شازده بودن است و تنها سابقه مهم وی در مدیریت. درست در همان دم که آمریکایی ها حتی نامش را بر زبان نمی آورند و نمیبینندش، و درست در شرایطی که خود آمریکا هم جرئت نمی کند سخن از تغییر حکومت به میان آورد، او دست در دست اسراییل، به تجاوز به میهن می اندیشد. دریغا. ، حتی یک جمله هم خطاب به اسراییل ندارد که بگوید: این قدر وحشیانه به جان مردم ایران نیفت و لااقل غیرنظامیان را حق نداری بکشی! . برچسب ها: همان - آمریکا - پادشاه - زبان - آمریکایی ها - خاک ایران - کوچه |
آخرین اخبار سرویس: |