روایت برادر و عموی دو شهید حمله اسراییل از لحظه های وداع/ آنچه دیدم، رازی است سر به مهرعلی امینی، برادر شهید رضا و عموی امیررضا امینی(شهدای جنگ اسراییل علیه ایران) در دلنوشته ای برای تابناک، حال هوای این روزهای خود را روایت کرده است و حرفهایی خواندنی دارد. - حکایت عجیبی است تاب آوری، که حتی زمانی که با چشم خویشتن می بینی که جانت می رود، باز هم می مانی و تحمل می کنی. دیدمش . امیرعلی را، نه در خانه ی گرم از محبتشان که در سردخانه برای تشخیص هویت اویی که هویت خانوادگی ما بود. با صورتی آرام ، بی جان و سرد اما خون آلود. ضجه زدم، فریاد کشیدم، گریستم . اما تاب آوردم. حیف بود اویی که در آغاز مسیر زندگی بود اینگونه، مرگ از او گودالی بسازد. خودم تلقینش دادم، دوباره صورت زیبای معصومش را لمس کردم . باز هم سرد بود و آرام . یا للعجب دوباره تاب آوردم. چگونه؟ نمی دانم!!! امید هم اکسیر غریبی است. که اگر نبود طی ساعتها تلاش برای آوار برداری و سه روز جستجو در بیمارستانها و سردحانه ها، امیدوار به شنیدن خبر سلامتی اش نمی ماندم. ولی نشد آنچه به آن امید بسته بودم. پیکرش را یافتم. به کمک آزمایش DNA و البته شناسایی از میان اجساد مجهول الهویه. آنچه دیدم راز سر به مهری است تا ابد محبوس در قلب داغدارم ولی بالاشاره که دیگر أَلانَ إنکَسَرَ ظَهرِی وَ قَلَّت حِیلَتِی و انقَطَعَ رَجایی و شَمُتَ بی عَدوِّی و الکَمَدُ قاتلی برایم مصدا برچسب ها: اسراییل - حمله اسراییل - برادر - روایت - تشخیص هویت - صورت - مانی |
آخرین اخبار سرویس: |