دیوان حافظ بازیچه فال بینان شد!«حافظ می داند که جامعه از هم گسیخته، آتش آز و هوس تجاوز دیگران را برمی افروزد. او می بیند که ایران عزیزش و مردم مظلومش در آستانه یورش وحشیان تیموری و هژمونی جاهلان صفوی قرار دارد. - حافظ تقدیس رنج را نمی پذیرد. اگر داستایوسکی در تبعید رنجبارش در سیبری شاهکار می آفریند، از همت اوست نه اعجاز رنج! هر کاری زحمت و رنج خود را دارد، باید پذیرفت تا به نتیجه رسید. ولی رنج فی نفسه ستودنی نیست. کار جامعه و کار جهان کوچکتر از آن است که تو را چنان خرد کند و نیز بزرگتر از آن است که با خون دل خوردن تو تغییر کند. به باده عشق کار بر خود آسان کن! پی جویی دل و جان در سفر به ناکجاآبادهای رویایی نیست. غرض از دل و جان فراشد انسان در هم سخنی با جانان و پاکیزه خویان است. دل و جان پیوند با زندگی انسانی توست دل و جان تویی! من رنجت را نیک می شناسم و برای آنها که درد و رنج ما سوختگان زار و نزار را نمی بینند هم، گفتنی نیست! مدینه فاضله ما اگر بهشت هم باشد در برابر رنج تو کوچک است. با تو ای سرو روان زیباست و بی تو هیچ نیست! زندگی پنج روزه ما برای درک زندگی و خوب زیستن بسیار کوتاه است. فرصت را دریاب بر لب پرتگاه نشسته ایم به پیشوازش مشتاب! و تو ای زاهد پیروزمند از بازی غیرت زینهار که فلک بازی های بسیار در آستین دارد. برچسب ها: حافظ - جامعه - انسان - باده - سوختگان - شاهکار - تیموری |
آخرین اخبار سرویس: |