این شهید با پروانه های خرمشهر حرف می زدداخل سنگر تاریک بود و فقط یک روزنه دید داشت که نور از آن به داخل می آمد. سکوت خاصی داشت؛ فقط گاهی صدای تق تق تیراندازی می شنیدیم. گاهی می نشستیم و صحبت می کردیم عرض کانال یا همان تونل های زیرزمینی فکر می کنم تا یک متر بود. - داخل سنگر تاریک بود و فقط یک روزنه دید داشت که نور از آن به داخل می آمد. سکوت خاصی داشت؛ فقط گاهی صدای تق تق تیراندازی می شنیدیم. گاهی می نشستیم و صحبت می کردیم عرض کانال یا همان تونل های زیرزمینی فکر می کنم تا یک متر بود. بهروز روح شاعرانگی داشت. به گزارش ایسنا، جواد عزیزی از مدافعان خرمشهری و از همرزمان شهید بهروز مرادی روایت می کند: بار اول و در برخورد اول با بهروز ممکن بود فکر کنی چندان راحت نمی شود با این آدم ارتباط برقرار کرد. نمی دانم چرا؛ شاید به دلیل رنگ چشم هایش بود یا جنس نگاه کردنش یا حالت حرف زدنش؛ اما به چند دقیقه نمی کشید که با رفتار خوب و صمیمیتی که داشت با او دوست می شدی. من اهل خرمشهر، هستم متولد بهمن 1338 آن ایام جوانی هجده نوزده ساله بودم. بهروز از من بزرگتر بود 22 ساله و متولد 1335. ما ساکن خیابان نقدی بودیم. من همان جا به دنیا آمدم. با بهروز بچه محل بودیم و رفت و آمد خانوادگی داشتیم. همسایه بودیم نه فامیل. برچسب ها: تیراندازی - داخل - زیرزمینی - گاهی - بهروز - خرمشهر - بهروز مرادی |
آخرین اخبار سرویس: |