خاطره دیدار با کیانوش عیاری 3 دهه قبلخلاصه به اصرارِ ماجد رفتیم سمتِ عیاری. اما یکهو عیاری سوارِ تاکسی شد و رفت. من و ماجد هم به راه مان ادامه دادیم. یکهو همان تاکسی چیزی نرفته بود که ترمز کرد و عیاری پیاده شد. - ماجد گفت : تا نرفته بریم بهش برسیم. حبیب باوی ساجد - هفده ساله ام. خیز برداشته ام تا نخستین فیلم کوتاه داستانی ام را بسازم. اسمش از رویأ تا واقعیت است. جمله ی آخرِ فیلم که روی تصویرِ سیاه می آمد را رسول حق جو نوشته بود : رویأ خواب نیست، کابوس نیست، وزیاد هم از واقعیت دور نیست. ماجدنیسی ساعت پنج ونیمِ صبحی که همه شبش را خانه یکی از پسرعموهای میداودیِ فوتبالیست بودیم نوشت که می خواهد در این فیلم بازی کند و شد بازیگر اصلی. بعد با ماجد رفتیم خانه فرخنده زاهدی که یکی از معروف ترین بازیگران اهوازی بو د؛ با کلی جایزه بازیگری تئاتر. گفتم : خجالت می کشم پیشنهاد بازیگری به شما بدهم. گفت : سرت رابالا بگیر. من آماده ام. کی بیام جلوی دوربین؟ با رسول حق جو و ماجد همه مراحلِ پیش تولید را دوندگی کردیم. رسول حتی جلوی دوربین هرجا لازم بود، ظاهر می شد : به عنوان بازیگرِفرعی، سیاهی لشکر وحتی کارتن خواب. مُخِ یکی ازهمکاران برادرم درقسمتِ موتوری اداره شان که عشقِ فیلم بود را زدیم تا خارج ازتایم اداری وانت اش را بیاورد سرصحنه. برچسب ها: بازیگر - بازی - فیلم کوتاه داستانی - بازیگری - فیلم - واقعیت - کیانوش عیاری |
آخرین اخبار سرویس: |