46 سال دلتنگی برای بابا؛ این انقلاب به سختی به دست ما رسیده استنگاهم که در نگاهش گره می خورد، اندوه نهفته در چشمانش، مرا پرت می کند به یک واقعه تاریخی بزرگ. به روز ششم بهمن ماه سال 57، روزی که دست در دست پدر به تظاهرات رفت و توی هجوم جمعیت او را گم کرد. - به گزارش خبرنگار تابناک از استان آذربایجان شرقی، تک تک صحنه های آن روز جلوی چشمانش رژه می روند. نوجوان 17، 18 ساله ای را می بیند که هراسان و سر درگم از میان جمعیت رد می شود، تمام کوچه پس کوچه های اطراف را می گردد تا بلکه نشانی از پدر بیاید. خیابان های پُر تانک را یک به یک پشت سر می گذارد تا اینکه به میدان ساعت می رسد. نگاهی به اطراف می اندازد، همه جا شبیه میدان جنگ و جبهه شده است. نیرو های سرکوب گر دور تا دور میدان ایستاده اند. هر از گاهی برای ترساندن و متفرق کردن تظاهرکنندگان تیرهوایی شلیک یا به سمت شان گاز اشک آور پرتاب می کنند. چشمش به لکه های خون روی زمین می افتد، ته دلش می لرزد ولی حتی به ذهنش هم خطور نمی کند که خون ریخته شده، از آن پدرش باشد. هوا تاریک شده؛ به ناچار سوار مینی بوس روستا می شود تا به خانه برگردد. از مسافران سراغ پدر را می گیرد ولی هیچ کس از او خبری ندارد. به خانه می رسد ولی پدر به خانه هم بازنگشته است. مضطرب و دل نگران جلویِ در خانه می نشیند و ساعت ها منتظر می ماند. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |