چرا فیلسوفان «خواب» را دوست ندارند؟ترس از «خواب» یکی از موضوعات برجسته در تفکر اگزیستانسیالیستی بود. نیچه به طعنه می گفت: «خوشا به حال خواب آلودگان، زیرا زود به خواب خواهند رفت». - به گزارش تابناک، ژان پل سارتر هم ظاهرا چنین دیدگاهی داشت؛ آنتوان روکنتن، شخصیت اصلی کتاب تهوع ، با نوعی تحقیر درباره صاحب کافه ای که به آنجا می رود می گوید: وقتی این مرد تنهاست، به خواب می رود . شخصیتی دیگر در یکی دیگر از رمان های او نیز با وحشت به شخصی که مقابلش در قطار خوابیده و با حرکت واگن به طور منفعلانه تکان می خورد، نگاه می کند. انگار برای این فیلسوفان خواب به معنی نوعی زندگی کردن در غیاب خویشتن است؛ یعنی زنده بودن اما آگاه و مختار و هشیار نبودن؛ و اگر انسانیت وابسته به همین هشیاری و اختیار است، پس انگار خوابیدن چیزی غیرانسانی است. خواب همچنین یادآور ناتوانی و محدودیت نهایی ماست؛ نگاه کردن به یک فرد خوابیده ما را با پایان خودمان مواجه می کند؛ با آن ساحتی که در آن تمام اشتیاق ها، فکرها، آرزوها، ایده ها و خلاصه هر چیزی که نامش زندگی است، در یک تاریکی ساکت و بی انتها محو شده اند. اما فقط اگزیستانسیالیست ها نیستند که از خواب می ترسند؛ برای دکارت نیز، توقف فکر به معنای توقف من بود زیرا یکی از اصول فلسفه او این بود که من چیزی جز اندیشه و فکر نیستم. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |