مطالب مرتبط:
کشف هایی که تاریخ ایران را جابه جا کرد
دولت سیزدهم در سال 1402 طرح هایی بااعتبار 1182 میلیارد تومان در شهریار افتتاح کرد
سکانس هایی از فیلم مهمانی خصوصی
گروه هایی که همواره در مقابل توحید و انبیای الهی ایستاده اند
تاجگردون: 1403 سال خیلی سختی است /رأی ندادن خاتمی یک علامت است /حتما حرف هایی هست که بعد از 4 سال مطرح کنم /مجلس دوازدهم، «آقا» ندارد
5 + 1
یارانه ها
مسکن مهر
قیمت جهانی طلا
قیمت روز طلا و ارز
قیمت جهانی نفت
اخبار نرخ ارز
قیمت طلا
قیمت سکه
آب و هوا
بازار کار
افغانستان
تاجیکستان
استانها
ویدئو های ورزشی
طنز و کاریکاتور
بازار آتی سکه
جمعه، 10 فروردین 1403 ساعت 00:202024-03-28سياسي

کفش هایی که زیر پا نرفت


کفش ها روی هم دست و پا می زدند.

جایی برای آنکه پایت را روی زمین بگذاری نبود.

جمعیت هم کیپ تا کیپ نشسته بودند و منتظر تا آقا بیاید.

اما آقا همان جا جلوی در ایستاده بود و وارد نمی شد.

- به گزارش سایت قطره و به نقل ازخبرنگار جی پلاس، در کتاب روزی که مسیح را دیدم، روایت نوجوانی را نقل می کند که با برادرش می خواهند خود را به نماز جماعت برسانند و اما ماجرا به شرح زیر است: کفش زیاد بود ولی آنکه من دنبالش می گشتم، نبود! بابا گفت:‎ ‎ خوب چی شد؟ نپسندیدی؟ سرم را تکان دادم و آرام گفتم: نه، آن کفشی که می خواهم، ‎ ‎ نیست! بابا آدم کم حوصله ای نبود ولی انگار کم کم داشت عصبانی ‎ ‎ می شد.

این چندمین مغازه کفش فروشی بود که می رفتیم و من هیچ ‎ ‎ کفشی را نمی پسندیدم.

بابا حق داشت عصبانی شود؛ خسته شده ‎ ‎ بود! ولی من هم حق داشتم.

حالا که بعد از دو سال می خواستم ‎ ‎ کفش نو بخرم، باید آن را خوبِ خوب می پسندیدم! هم بابا حق ‎ ‎ داشت و هم من! بابا لبخندی زد و گفت: مردم دنیا را معامله می کنند، اینقدر ‎ ‎ سخت نمی گیرند! وِل کن دیگر! هِی بالایش را نگاه می کند: هِی ‎ ‎ پایینش را نگاه می کند! چرا اینهمه قضیه را سخت گرفته ای؟ بدون اینکه فکر بکنم، با عصبانیّت گفتم: خوب، حال که بعد ‎ ‎ از دو سال می خواهم کفش بخرم، باید دقّت بکنم ‎ دیگر! نمی دانم از روی ناراحتی بود ی


برچسب ها: بابا - عصبانی - نماز جماعت - نوجوانی - خبرنگار - دست و پا - دو سال
آخرین اخبار سرویس:

کفش هایی که زیر پا نرفت

کفش هایی که زیر پا نرفت