مطالب مرتبط:
استخدام بازاریاب و ویزیتور در شیدا پخش آدینه البرز در محدوده برغان البرز
علی نصیریان: تقوایی داستان «ناخدا خورشید» را از همینگوی اخذ کرد
«کسی نیست همه داستان ها را به یاد آورد»؛ روایتی تیتروار از مشکلات زنان / جریان سازی به سبک رضا حداد
از شکست تا موفقیت: داستان هنری فورد
سریال قمارباز سلطنتی؛ سریال جذاب کره ای که نباید از دست داد/ داستان قمارباز سلطنتی ادامه سریال «دونگ یی» است
5 + 1
یارانه ها
مسکن مهر
قیمت جهانی طلا
قیمت روز طلا و ارز
قیمت جهانی نفت
اخبار نرخ ارز
قیمت طلا
قیمت سکه
آب و هوا
بازار کار
افغانستان
تاجیکستان
استانها
ویدئو های ورزشی
طنز و کاریکاتور
بازار آتی سکه
جمعه، 18 اسفند 1402 ساعت 09:152024-03-08پزشكي

آدینه با داستان/ آسایشگاه


به گربه ی زشت بدترکیبی نگاه می کرد که مرد با خودش به آسایشگاه آورده بود و پروانه ی سفیدی که روی بوم نشسته بود.

باد تندی پنجره ی نیمه باز را محکم کوبید به دیوار و کاغذها و پارچه های جدا شده از بوم را وسط اتاق پخش و پلا کرد.

- هزار هزار جفت چشم بادامی بین پاهای مردها می چرخیدند و می رقصیدند و فریاد می زدند: دیوانه ها.

دیوانه ها.

داستان کوتاه مریم رحمَنی       مرد ریزجثه ساق پای اش را گرفت جلوی ساق پای آن یکی که جثه ی درشت تری داشت و موهای کم پشت اش رو به سفیدی می رفت.

مرد دوم سکندری خورد و یک لنگه پا چند متر را به چپ و راست تلو تلو خورد و با سر افتاد توی باغچه.

مرد ریز جثه بلند بلند خندید و همان طور که شکم اش را گرفته بود خودش  را به عقب پرت کرد و تنه ی نازک درخت بیدِ تازه کاشته شده، نتوانست آن ضربه ی ناگهانی را تحمل کند و.

قِرِچ!    هر دو دویدند و وای وای کنان صحنه ی جرم را ترک کردند.

    یک برگ چنار نیمه خشک و نیمه سبز روی زمین افتاده بود.

پروانه ی سفیدی از روی اش می پرید و با وزش ملایم باد که از پنجره ی نیمه باز وارد می شد مدام جابجا می شدند.

برگ و پروانه.

   مرد همان طور که داشت قلم مو را تمیز می کرد نگاهش روی بال های ظریف پروانه نشست.


برچسب ها: آسایشگاه - داستان - داستان کوتاه - سفیدی - هزار - نیمه - ناگهانی
آخرین اخبار سرویس:

آدینه با داستان/ آسایشگاه

آدینه با داستان/ آسایشگاه