شهیدی که روضه بی بی را فراموش نکردخبرگزاری فارس- نیشابور- فاطمه قاسمی؛ مادر شده بودم، که مادرم یک شب قبل از مرگش در بستر بیماری گفت: حالا به جز جگر گوشه خودت، باید برای خواهران و برادرانت هم مادری کنی! ترسیده و مضطرب گفتم: نفوس بد نزن، مادرِخوبم! خیلی زود سلامت و تندرست می شوی و. . ! بغض سنگین گلویم نگذاشت حرفم را تمام کنم و من فردای همان شب، مادرم را از دست دادم. بعد از مرگ مادرم، به وصیتش عمل کردم تا برادران و خواهرانم کمتر غم بی مادری را احساس کنند. خانم های روضه بر گرد پیکر شهید نه پای رفتن به عروسی دارم نه عزا بین بچه ها برادرم علی خیلی کمک حالم بود. تا هم به امورات خانه خودم و هم خانه پدری رسیدگی کنم. همین باعث وابستگی شدید بین من و برادرم علی شد. آن قدر که هرگز فکر نمی کردم برادرم یک شب بخوابد، صبح بیدار شود و بگوید انگار حالم خوب نیست. دوباره در رختخواب دراز بکشد و تمام! برادری که مثل بچه خودم بزرگش کرده بودم، خودم دامادش کرده بودم، خودم خبر تولد دخترش را داده بودم، چنین ناگهانی از دست برود. داغ مرگ برادرم به قدری تلخ و ناامید کننده بود که همه روز و شبم به سوگواری و غصه می گذشت. یادم می آید چند هفته مانده به اولین سالگرد از دست رفتن برادرم، یک روز صبح پیرزن همسایه به دیدنم آمد و بعد از احوالپرسی وقتی که پرسید: چرا دیروز به روضه منزل ما نیامدی؟ با ناراحتی جوا برچسب ها: مادر - برادران - خواهران - مادری - یک شب - پیکر شهید - خانه پدری |
آخرین اخبار سرویس: |