مطالب مرتبط:
کل ساختمان های کشور از طریق فیبرنوری به اینترنت متصل می شوند
سازندگان برای افزایش اندک متراژ ساختمان کانال کولرهای آبی را حذف می کنند
استخدام مهندس مکانیک تاسیسات ساختمان در آرمان تهویه رسام در تهران
آتش سوزی شبانه خانه قدیمی و ساختمان مجاورش در محله خیام
الزام حذف کانال کولر در ساختمان های جدیدالاحداث |
5 + 1
یارانه ها
مسکن مهر
قیمت جهانی طلا
قیمت روز طلا و ارز
قیمت جهانی نفت
اخبار نرخ ارز
قیمت طلا
قیمت سکه
آب و هوا
بازار کار
افغانستان
تاجیکستان
استانها
ویدئو های ورزشی
طنز و کاریکاتور
بازار آتی سکه
شنبه، 28 بهمن 1402 ساعت 07:402024-02-17سياسي

ماجرای یک ساختمان مخوف در فاو


عباسی، بچه تهران و از آن خالی بندهای هفت خط بود! خیلی هم قمپز در می کرد.

همیشه می گفت: «من بزن بهادر محله مون بودم.

من یه تنه ده تا عراقی رو حریفم.

- عباسی، بچه تهران و از آن خالی بندهای هفت خط بود! خیلی هم قمپز در می کرد.

همیشه می گفت: من بزن بهادر محله مون بودم.

من یه تنه ده تا عراقی رو حریفم.

هرجا به مشکل برخوردین، من خودم ایکی ثانیه حلش می کنم.

به گزارش سایت قطره و به نقل ازایسنا، رمضانعلی رفیع زاده از رزمندگان دفاع مقدس در خاطره ای از لحظات طنز جبهه درباره عملیات والفجر هشت روایت می کند: جمعی تیپ پدافندی شیمیایی والعادیات ش.

م.

ر بودم.

بیستم بهمن 1364، نیروهای ما شبانه از اروند وحشی گذشتند و خط را شکستند.

هوا که روشن شد، به اتفاق حسین رحمانی، فرمانده گردان مان، حسن مراغی و آقای عباسی سوار قایق شدیم و توی شهر فاو رفتیم.

عباسی، بچه تهران و از آن خالی بندهای هفت خط بود! خیلی هم قمپز در می کرد.

همیشه می گفت: من بزن بهادر محله مون بودم.

من یه تنه 10 تا عراقی رو حریفم.

هرجا به مشکل برخوردین، من خودم ایکی ثانیه حلش می کنم.

هدفمان این بود تا هم منطقه را شناسایی کنیم، هم ساختمان مناسبی به عنوان مقر برای فرماندهی پیدا کنیم تا کپسول اکسیژن، ماسک، بی سیم و تجهیزات دیگرمان را ببریم آنجا و مستقر شویم.


برچسب ها: عباسی - رزمندگان دفاع مقدس - تهران - بهادر - همیشه - فرمانده گردان - عملیات والفجر
آخرین اخبار سرویس:

ماجرای یک ساختمان مخوف در فاو

ماجرای یک ساختمان مخوف در فاو