مطالب مرتبط:
5 + 1
یارانه ها
مسکن مهر
قیمت جهانی طلا
قیمت روز طلا و ارز
قیمت جهانی نفت
اخبار نرخ ارز
قیمت طلا
قیمت سکه
آب و هوا
بازار کار
افغانستان
تاجیکستان
استانها
ویدئو های ورزشی
طنز و کاریکاتور
بازار آتی سکه
سه شنبه، 14 آذر 1402 ساعت 00:202023-12-04فرهنگي

ادیبستان «تابناک»؛ بیست و ششم


«تابناک» در راستای اعتلای فرهنگ و ادبیات ایران به صورت هفتگی بخشی را به این مهم اختصاص داده است.

در همین چارچوب در «ادیبستان»، بسته ادبی تابناک با مجموعه ای از شعر، - غزلی طنز از قاآنی شیرازی پیرکی لال، سحرگاه به طفلی اَلکَن             می شنیدم که بدین نوع همی راند سخن کای ز زلفت صصصبحم شاشاشام تاریک      وی ز چهرت شاشاشامم صصصبح روشن تتتریاکی ام و از شششهد للبت                صصصبر و تاتاتابم رررفت از تتتن طفل گفتا مممن را تو تو تقلید مکن         گگگمشو ز برم ای کککمتر از زن می می خواهی مممشتی به ککلّت بزنم      که بیفتد مممغزت   می میان ددهن پیر گفتا که و ولله که معلوم است این          که که زادم من بیچاره ز مادر الکن هه هه هفتادو هه هشتاد و سه سال است فزون گُ گُ گُنگ و لا لا لالم به به خلّاق زَمَن  طفل گفتا خخدا را صصصدبار ششکر         که برستم به جهان از مَ مَلال و مِ مِحَن مَ مَ من هم گُ گ گُنگم مِ مِ مثل توتوتو    توتوتو هم گُگگُنگی م ِم ِمِثل مَ مَ من   حکایت  پادشاهی هنگام پوست کندن سیبی با یک چاقوی تیز انگشت خود را قطع کرد.

وقتی که نالان طبیبان را می طلبید وزیرش گفت: هیچ کار خداوند بی حکمت نیست.

.

پادشاه از شنیدن این حرف ناراحت تر شد و فریاد کشید: در بریده شدن انگشت من چه حکمتی است؟ و دستور داد وزیر را زندانی کنند.


برچسب ها:
آخرین اخبار سرویس:

ادیبستان «تابناک»؛ بیست و ششم

ادیبستان «تابناک»؛ بیست و ششم