ادیبستان «تابناک»؛ بیست و ششم«تابناک» در راستای اعتلای فرهنگ و ادبیات ایران به صورت هفتگی بخشی را به این مهم اختصاص داده است. در همین چارچوب در «ادیبستان»، بسته ادبی تابناک با مجموعه ای از شعر، - غزلی طنز از قاآنی شیرازی پیرکی لال، سحرگاه به طفلی اَلکَن می شنیدم که بدین نوع همی راند سخن کای ز زلفت صصصبحم شاشاشام تاریک وی ز چهرت شاشاشامم صصصبح روشن تتتریاکی ام و از شششهد للبت صصصبر و تاتاتابم رررفت از تتتن طفل گفتا مممن را تو تو تقلید مکن گگگمشو ز برم ای کککمتر از زن می می خواهی مممشتی به ککلّت بزنم که بیفتد مممغزت می میان ددهن پیر گفتا که و ولله که معلوم است این که که زادم من بیچاره ز مادر الکن هه هه هفتادو هه هشتاد و سه سال است فزون گُ گُ گُنگ و لا لا لالم به به خلّاق زَمَن طفل گفتا خخدا را صصصدبار ششکر که برستم به جهان از مَ مَلال و مِ مِحَن مَ مَ من هم گُ گ گُنگم مِ مِ مثل توتوتو توتوتو هم گُگگُنگی م ِم ِمِثل مَ مَ من حکایت پادشاهی هنگام پوست کندن سیبی با یک چاقوی تیز انگشت خود را قطع کرد. وقتی که نالان طبیبان را می طلبید وزیرش گفت: هیچ کار خداوند بی حکمت نیست. . پادشاه از شنیدن این حرف ناراحت تر شد و فریاد کشید: در بریده شدن انگشت من چه حکمتی است؟ و دستور داد وزیر را زندانی کنند. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |