مطالب مرتبط:
5 + 1
یارانه ها
مسکن مهر
قیمت جهانی طلا
قیمت روز طلا و ارز
قیمت جهانی نفت
اخبار نرخ ارز
قیمت طلا
قیمت سکه
آب و هوا
بازار کار
افغانستان
تاجیکستان
استانها
ویدئو های ورزشی
طنز و کاریکاتور
بازار آتی سکه
یکشنبه، 12 شهریور 1402 ساعت 11:312023-09-03سياسي

روایتِ سفرِ عاشقی!


خبرگزاری فارس، بجنورد، مهدیه یزدانی؛ فکر می کنم نگران هیچ چیز نیستم، اما حال بیمارم، بی قراری ام را تصدیق نمی کند و مرا به گریه می اندازد ولی وقت آن را ندارم که به بیماری فکر کنم، استرس ندارم اما بدنم تلاش می کند مضطرب باشد و این دست و پای مرا می بندد و راه را جلویم گم می کند.

چقدر امشب کار روی سرم ریخته، متن فردا را ننوشته ام، کلاه مخصوص پیاده روی را پیدا نکرده ام، در کدام قوطی می خواهم تاید و شامپو بریزم، عرق کاسنی یادمان رفته بخریم، مادرم را صدا می کنم که گوشه ی پاره ی چادرم را بدوزد.

می پرسند: کجا؟ می گویم: کربلا.

مادرم حالش خوب نیست، به گمانم از ویروس های جدید گرفته، چادرم را می دوزد و دستم می دهد، می گوید مریض است و نمی خواهد روبوسی کند، دستش را می بوسم و خداحافظی می کنیم.

خداحافظی از خانواده و شبی که 2 ساعت بیشتر نخوابیده ام اما حالا کاملا سرحالم.

راه میفتیم و شروع می کنم یکی یکی شماره دوستان و اقوام را گرفتن و از آنها خداحافظی می کنم، می گویم می روم، می پرسند کجا؟ می گویم: کربلا؟! و چند دقیقه سکوت هردومان است.

گردنه اسفراین هستیم و جانم جای گردنم گیر گرده، کربلا رفتن هیچکس تا نرسد باب القبله امیرالمومنین مشخص نیست، همین جانم را به لبم می رساند.


برچسب ها:
آخرین اخبار سرویس:

روایتِ سفرِ عاشقی!

روایتِ سفرِ عاشقی!