امروز با حافظ : پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروختمهر بر لب زده خون می خورم و خاموشم قصد جان است طمع در لب جانان کردنتو مرا بین که در این کار به جان می کوشم من کی آزاد شوم از غم دل چون هر دمهندوی زلف بتی حلقه کند در گوشم حاش لله که نیم معتقد طاعت خویشاین قدر هست که گه گه قدحی می نوشم هست امیدم که علیرغم عدو روز جزافیض عفوش ننهد بار گنه بر دوشم پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروختمن چرا ملک جهان را به جوی نفروشم خرقه پوشی من از غایت دین داری نیستپرده ای بر سر صد عیب نهان می پوشم من که خواهم که ننوشم به جز از راوق خمچه کنم گر سخن پیر مغان ننیوشم گر از این دست زند مطرب مجلس ره عشق برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |