
امروز با سعدی: چه خوش است در فراقی همه عمر صبر کردنبه کجا روم ز دستت که نمی دهی مجالی نه ره گریز دارم نه طریق آشناییچه غم اوفتاده ای را که تواند احتیالی همه عمر در فراقت بگذشت و سهل باشداگر احتمال دارد به قیامت اتصالی چه خوش است در فراقی همه عمر صبر کردنبه امید آن که روزی به کف اوفتد وصالی به تو حاصلی ندارد غم روزگار گفتنکه شبی نخفته باشی به درازنای سالی غم حال دردمندان نه عجب گرت نباشدکه چنین نرفته باشد همه عمر بر تو حالی سخنی بگوی با من که چنان اسیر عشقمکه به خویشتن ندارم ز وجودت اشتغالی چه نشینی ای قیامت بنمای سرو قامتبه خلاف سرو بستان که ندارد اعتدالی که نه امشب آن سماع است که دف خلاص یابدبه طپانچه ای و بربط برهد به گوشمالی دگر آفتاب رویت منمای آسمان راکه قمر ز شرمساری بشکست چون هلالی خط مشک بوی و خالت به مناسبت تو گوییقلم غبار می رفت و فرو چکید خالی تو هم این مگوی سعدی که نظر گناه باشد برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |