روایت امام از روزی که کماندوها به خانه شان ریختندفریادی قم را از خواب شبانه بیرون کشید، پسر حاج آقا روح الله بود که می گفت: مردم خمینی را بردند. - ، که روبروی خانه شان بود استراحت می کردند. کماندوها از دیوار بالا می روند و وارد منزل امام می شوند. در این ایام که روضه خوانی بود و در منزل امام چادر زده شده بود چند نفر هم شب ها همان جا می خوابیدند. مامورین از آنها می پرسند آقای خمینی کجاست، نشان بدهید و می کوشند که صدای شیون و زاری آنان بلند نشود که موجب آگاهی همسایگان و به هم خوردن نظم و آرامش و امنیت شهر گردد. آن چند نفر هم مقاومت می کنند و از نشان دادن جایگاه خواب امام خودداری می کنند. امام که در منزل فرزندشان حاج آقا مصطفی در آن ساعت تازه برای نماز شب از خواب برخاسته بودند. وقتی سر و صدای ناهنجار و وضع غیر عادی توجه ایشان را به خود جلب می کند به سرعت لباس می پوشند و حاج آقا مصطفی را هم بیدار می کنند و می فرمایند: بلند شوید، آمدند. وقتی یقین می کنند که مامورین نظامی هستند و صدای ناله چند نفر را می شنوند، در را باز می کنند و در آستانه در ظاهر می شوند و خطاب به آنها می گویند که روح الله خمینی منم. این بی چاره ها را چرا می زنید؟ این رفتار وحشیانه چیست؟ چرا اصول انسانی را پایبند نیستید. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |